شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
ادامه مطلب ...حیاط خانهی ما را معطّر میکنی یا نه ؟
اتاق کوچک ما را منوّر میکنی یا نه ؟
بگو ای چشم و ابروی تو مضمون دو بیتیها
به قدر یک غزل با شاعرت سر میکنی یا نه ؟
شرابی نیست در این خانه اما جرعه شعری هست
دو بیت آتشین دارم، لبی تر میکنی یا نه ؟
ادامه مطلب ...
ای یار دور دست که دل می بری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان
در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین!
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
ردیف این غزل دشوار می شد با بیندازم !
ولی با وامی از چشم تو شاید جا بیندازم!
جهان زیباست بی تردید باید دید ولذت برد
چرا باید نگاهی تیره بر دنیا بیندازم؟
کمی پیرم ولی پیری که، عمری عاشقی کرده
نمی خواهم خودم را از تک و از تا بیندازم ادامه مطلب ...
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای
که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا ادامه مطلب ...
شکستنیتر از آنم که سنگ برداری
و یا به خاطرهای دیرسال بسپاری
تویی که میروی از پیش من ، نمیدانم
چهقدر از من و حال دلم خبر داری ؟
من و دل و غزلم سالهاست زندانیم
در این اتاقک مرطوب چاردیواری ادامه مطلب ...
تو آسمانی ومن ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست-داد ازاین دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم
تو نیز دغدغه ات از دقایقت پیداست
مرا ببخش اگر چشم نکته بین دارم
روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت
روز سوم آخ، خالی هم کنار لب گذاشت
دانۀ دیوانگی را در دلم پاشید و رفت
روز چارم دانهاش گل داد و او با زیرکی
آن غزل را از لبم نه، از نگاهم چید و رفت
ادامه مطلب ...
دیشب چرا برای تماشا نیامدی ؟
آتش زدم تمام خود امّا نیامدی
با اینکه از رفاقتِ تن ها رهیده ام
یک کوچه راه با منِ تنها نیامدی
آمد بهار، در قدمش چشمه جوش زد
آهوی من! برای چه صحرا نیامدی ؟ ادامه مطلب ...
چه احمقانه سزاوارِ بودنی با من
اگر هنوز دلت هست ارزنی با من
تو با خود تو تویی، تو نه، یک منی بی من
تو با من آنچه تویی نیستی، زنی با من
مگر به خواب ببینی دوباره پاک شود
اگر که میکنی آلوده دامنی با من
ادامه مطلب ...قطار شو که مرا با خودت سفر ببری
به دورتر برسانی ــ به دورتر ببری
تمام بود و نبود مرا در این دنیا
که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری
و من تمام خودم را مسافرت بشوم
تو هم مرا به جهان های تازه تر ببری
ادامه مطلب ...تو رفتهای دل دیوانهای گذاشتهای
دوباره آمدهای دانهای گذاشتهای
برای حسرت من بوسهای فرستادی
کنار آینهای شانهای گذاشتهای
درست آمدهای این دل من است، فقط
قدم به خانهی ویرانهای گذاشتهای ادامه مطلب ...
دل پاییــــز نـــدارد غـــم جانکــــــاه مـرا
رفتنــــی هستـــم ،اگرباز کنـــی راه مرا
رفتـــــم،اما نرســیدم به تو،دریا نشــــدم
مانـــــدی،اما نرســـانـدی به خــدا آه مرا
تو فقط پلک بزن،کار تو جـاری شــدن است
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم، داد مرا
ادامه مطلب ...دوستت دارم چنان که هیچ کس باور ندارد
اینهمه شوری که من دارم کسی در سر ندارد
فرق ِ مویت راست میگوید صراط ِ مستقیم است
با تو دنیا احتیــــــــاج اصلن به پیغمبر ندارد
بت تراشان مات و مبهوت ِ بلور ِ خوشتراشت
معبدی مانند ِ تو قدیســـــه ی ِ مرمر ندارد
پیرهن بگشا قیامت کن که خورشیدی برآید
روز ِ رستاخیز هم صبحی به این محشر ندارد ادامه مطلب ...
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را ادامه مطلب ...
دم ِ هر بازدمـــــــم گرم که جز آه نبود
زندگــی غیر ِ همین واژه ی ِ کوتاه نبود
پیله در حسرت ِ پروانگی ات شعر شدم
هیچ کس را به شب ِ "منزوی"ام راه نبود
گوشه ابروی ِ هلال ِ تو حرامم شد و باز
خبری از به زمیـــن آمــــــدن ِ ماه نبود
ادامه مطلب ...