به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن...

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا

مگر به دامن محشر برند مست مرا


چگونه از سرکویت توان کشیدن پای

که کرده هر سر موی تو پای بست مرا


کبود شد فلک از رشک سربلندی من

که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا  ادامه مطلب ...

تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا...

خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی

دیوانگان سلسله‌ات را رها کنی


کار جنون ما به تماشا کشیده است

یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی


کردی سیاه زلف دوتا را که در غمت

مویم سفید سازی و پشتم دوتا کنی


تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا

من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی 

ادامه مطلب ...