ردیف این غزل دشوار می شد با بیندازم !
ولی با وامی از چشم تو شاید جا بیندازم!
جهان زیباست بی تردید باید دید ولذت برد
چرا باید نگاهی تیره بر دنیا بیندازم؟
کمی پیرم ولی پیری که، عمری عاشقی کرده
نمی خواهم خودم را از تک و از تا بیندازم
نباید حرف مردم را به یاد من بیندازی!!!
که من هم شانه ها را دم به دم بالا بیندازم
"من از اقلیم بالایم" مرا در خاطرت بسپار*
تو را باید به یاد شعر مولانا بیندازم
بیابان بود و ما بودیم ومقصد منزل لیلی
نیفتادم زپا تا عقل را از پا بیندازم!
تو ترکم کردی ومن همچنان در شهر خواهم ماند
که رسم عاشقی را بین مردم جا بیندازم
تو را هرگز نخواهم یافت! اما باز ناچارم
که تور پاره را بر آبی دریا بیندازم
محمد سلمانی
*من از اقلیم بالایم سر عالم نمی دارم/ مولانا