بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
تو آسمانی ومن ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست-داد ازاین دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم
تو نیز دغدغه ات از دقایقت پیداست
مرا ببخش اگر چشم نکته بین دارم
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ادامه مطلب ...
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست ادامه مطلب ...