به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش...


هنوز گر چه صدایت غریب و غمگین است
بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است

بلند حرف بزن ماه بی قرینه،ولی
مراقب سخنت باش،شب خبرچین است

مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق
شنیده ام که مجازات عشق سنگین است  

اگر به نام تو دستی به آسمان برخاست
گمان مبر که دعا می کنند،نفرین است....

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش
که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین است

مرا به خوب شدن وعده می دهی اما
شنیده ام همه ی وعده ها دروغین است

به حال و روز بد پیش از این چه می نالی؟
چه ماجرا که به تقدیرمان پس از این است...

ناصر حامدی

نظرات 2 + ارسال نظر
admin 10 شهریور 1393 ساعت 10:51 ب.ظ http://pam-tr.blogsky.com

جالب بود
هم اکنون نیازمند بازدی و نظر شما هستم
mona

نسترن 10 شهریور 1393 ساعت 11:00 ب.ظ http://zilou.blogfa.com

سلام عزیزم.
خوشحال میشم به وب منم سر بزنی و اگر دوست داشتی سایت www.zilou.ir رو لینک کنی و به من خبر بدی تا لینک بشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد