دوباره مست شد و یاوه گفت و شَنگ ترم کرد
نخورده گونهی من سرخ شد قشنگ ترم کرد
به گریه گفت شبی "دوستم بدار" و ندانست
که گریههای زنان رفته رفته سنگ ترم کرد
مسیر آب که باریک شد رسید به طغیان
نشست و هی به من انداخت سنگ و تنگ ترم کرد ادامه مطلب ...
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست ادامه مطلب ...
هرچه نامت می نشیـند بر لبانم بیشتر
لرزه می افتـد به سرتاپای ِ جانم بیشتر
دوســتت دارم چنان که آیدا را شاملو
وای اگر که بو کنند از این دهانم بیشتر
سهم ِ شیرین گرچه از فرهاد شد یک بیستون
سهم ِ تو از چلستــــون ِ اصفهانم بیشتر
پیرهن از رنگ های ِ شاد می پوشی و من
میشود رنگین کمان در آسمــــانم بیشتر ادامه مطلب ...
بچه ام عاشق ِ چشم ِ شکلاتی شده ام
پا زمین کوب ِ لب ِ آب نباتی شده ام
بس که این عشق درآورده به زانو من را
چند وقتی ست که دلبسته ی ِ تاتی شده ام
خنده های ِ تو به من سرکشی آموخته است
بی جهت نیست که شورشگر و خاطی شده ام ادامه مطلب ...
افتاده دو چشمان تو در مردمک من
انگار اثر کرده دوباره کَلَک من
تو ؛ کودک گستاخ و منم ظرف سفالی
هِی لج نکن و سنگ نزن بر تَرَک من
صد مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق
افسوس که یک بار نکردی کمک من
رد شد دل پوشالی و ناپاک و دو رنگَت
در ساده ترین مرحله های محک من ادامه مطلب ...
میتوانی لبخندی بزنی
و درست وسط ابروهای من ماشه را بکشی!
یا بکارت سکوتی باشی
که از دهان من آتش میگیرد
روایتی از پیلهای که تن به پروانگی نمیدهد
تا حماسهی شمع، خودسوزی ابلهانهای بیش نباشد
ادامه مطلب ...