چه احمقانه سزاوارِ بودنی با من
اگر هنوز دلت هست ارزنی با من
تو با خود تو تویی، تو نه، یک منی بی من
تو با من آنچه تویی نیستی، زنی با من
مگر به خواب ببینی دوباره پاک شود
اگر که میکنی آلوده دامنی با من
ادامه مطلب ...تو رفتهای دل دیوانهای گذاشتهای
دوباره آمدهای دانهای گذاشتهای
برای حسرت من بوسهای فرستادی
کنار آینهای شانهای گذاشتهای
درست آمدهای این دل من است، فقط
قدم به خانهی ویرانهای گذاشتهای ادامه مطلب ...
دوباره مست شد و یاوه گفت و شَنگ ترم کرد
نخورده گونهی من سرخ شد قشنگ ترم کرد
به گریه گفت شبی "دوستم بدار" و ندانست
که گریههای زنان رفته رفته سنگ ترم کرد
مسیر آب که باریک شد رسید به طغیان
نشست و هی به من انداخت سنگ و تنگ ترم کرد ادامه مطلب ...
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟