سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن


سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن


لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟ 

ادامه مطلب ...

روزگار ِ من کجاست...

کفشهای ِ تا به تا و وصـــــــــله دار ِ من کجاست؟ 
خاطرات ِ خوب و شیرین ِ بهـــــــــار ِ من کجاست؟

کوچه هــــــــــــــای ِ خاکی و باهم دویدن هایمان 
شور و شوق ِ خنده ی ِ بی اختیــار ِ من کجاست؟

کاهگل ها عطر ِ دفتـــــــــــــرهای ِ کاهی داشتند 
خاک ِ باران خورده ی ِ ایل و تبــــــار ِ من کجاست؟ 

ادامه مطلب ...

هیچ جز تو....

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست

هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!

عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!

دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.

 
ادامه مطلب ...

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش...


هنوز گر چه صدایت غریب و غمگین است
بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است

بلند حرف بزن ماه بی قرینه،ولی
مراقب سخنت باش،شب خبرچین است

مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق
شنیده ام که مجازات عشق سنگین است 
ادامه مطلب ...

ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را ...

ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را 

یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را 


اول پدر پیر خورد رطل دمادم 

تا مدعیان هیچ نگویند جوان را 


تا مست نباشی نبری بار غم یار 

آری شتر مست کشد بار گران را   ادامه مطلب ...

معشوق من!

معشوق من! بعد از تو جایت همچنان خالی است
خالی است جایت در دلم، تا جاودان خالی است

جز تو برای عشـق، کس کاری نخواهد کرد
وقتی نباشی بی تو شهر از عاشقان خالی است

جز تو زنی آغوش من را پر نخواهد کرد
تو میروی و تا ابد این آشیان خالی است
 
ادامه مطلب ...

حق ِ یوسف شدن ِ من به خدا چاه نبود...

دم ِ هر بازدمـــــــم گرم که جز آه نبود 

زندگــی غیر ِ همین واژه ی ِ کوتاه نبود


پیله در حسرت ِ پروانگی ات شعر شدم 

هیچ کس را به شب ِ "منزوی"ام راه نبود


گوشه ابروی ِ هلال ِ تو حرامم شد و باز 

خبری از به زمیـــن آمــــــدن ِ ماه نبود 

ادامه مطلب ...

شیخ! هرچه چرند گفتی بس


پلک ِ خیس ِ مرا بهم بگذار، یک دل ِ سیر خاب میخاهم
بستر ِ ابرهای ِ بارانی، بالش ِ آفتاب میخاهم

فارغ از هرچه هست باید بود، بعد از این مست ِ مست باید بود
در بغل زیر ِ خاک لای ِ کفن، خمره ای از شراب میخاهم

نه که قرآن انار ِ نیشابور، شعر سعدی و حافظ و انگور
لذت ِ این گناه کردن را، جای ِ هرچه ثواب میخاهم
 
ادامه مطلب ...

دوباره مست شد و ...

دوباره مست شد و یاوه گفت و شَنگ ترم کرد

نخورده گونه‌ی من سرخ شد قشنگ ترم کرد


به گریه گفت شبی "دوستم بدار" و ندانست

که گریه‌های زنان رفته رفته سنگ ترم کرد


مسیر آب که باریک شد رسید به طغیان

نشست و هی به من انداخت سنگ و تنگ ترم کرد  ادامه مطلب ...

این است که من معتقدم، عشق زمینی‌ست

تقدیر نه رمل نه در کاسه‌ی چینی‌ست؟!
آینده‌ی ما دورتر از آینه‌بینی‌ست
 
ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد! سرانجام تو هم گوشه‌نشینی‌ست
 
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم؛ عشق زمینی‌ست
 
ادامه مطلب ...

سکه به سیمین افتاد... :(

حالیا بار دگر چرخ سر کین افتاد

چرخ خونخوار بر آن شیوه ی دیرین افتاد


قصه ی عشق همان بود ولی ناغافل،

تیشه اینبار نگر؛ بر سر شیرین افتاد!


خود نشابور غزل چاره به جز صبر ندید

زلف عطار چو در چنگ تموچین افتاد 

ادامه مطلب ...

سوار کولی

 

(شعله رقصان غزل در گذشت، روحش شاد و یادش گرامی)


 

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
 
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
 
خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه

 چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
  

ادامه مطلب ...

بوی بهار

بوی بهار می شنوم از صدای تو
نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو

ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو

ای صورت تو آیه و آیینه خدا
حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو
 
ادامه مطلب ...

همین که نعش درختی به باغ می افتد

همین که نعش درختی به باغ می افتد
بهانه باز به دست اجاق می افتد
 
حکایت من و دنیایتان حکایت آن
پرنده ایست که به باتلاق می افتد
 
عجب عدالت تلخی که شادمانی ها
فقط برای شما اتفاق می افتد  
 
ادامه مطلب ...

گرچه بر چشمت جسارت کرده، آهو را ببخش

گرچه بر چشمت جسارت کرده، آهو را ببخش
گرچه خود را جا زده جای ِ تو، شب بو را ببخش

هیچ منظوری ندارد می خرامد مثل ِ تو
کبک ِ نازم! راه رفتن های ِ تیهو را ببخش

با فقط یک تار، احساس ِ رهایی میکنند
بادهای ِ هرزه گرد ِ بوسه بر مو را ببخش
 
ادامه مطلب ...

بی خیالت سر نکردم، بی خیالم سر مکن

بی خیالت سر نکردم، بی خیالم سر مکن
خواب را در چشم های خسته ام باور مکن

اختیارت را به دست باد جادوگر مده
پیش مردم زلف هایت را پریشان تر مکن

امر کن تا بر لب سرخ تو عاشق تر شوم
نامسلمانا! لبم را نهی از منکر مکن
 
ادامه مطلب ...

آوای تو


شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می‌خواندم از لایتناهی
 
آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز
شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
 
امواج نوای تو به من می‌رسد از دور
دریایی و من، تشنه مهر تو ،چو ماهی
 
ادامه مطلب ...

ناله عشق

اشک چشمم اثــری در دل جانانه نکرد

آخر این سیل، رهی باز در آن خانه نکرد


آن چنان کــرد بجان آتش سودای غمت

کاتش شمـــع ببال و پـــر پروانـــه نکــرد

  ادامه مطلب ...

شیرین تویی و مبدا شعرم لبان توست...

 

باغم، به روشنایی مهتاب قانعم

بیداری ام کنار تو ممکن نبوده است

حالا به چشم های تو در خواب قانعم

چشم تو صحن مسجدی آرام و دوردست

می آیم و به گوشه ی محراب قانعم

 

ادامه مطلب ...

آموزش سه تار بخش سوم

پس از استقبال همراهان گرامی شکنج، بخش سوم آموزش سه تار از کتاب اول زنده یاد استاد جلال ذوالفنون نیز بصورت صوتی و ﺑﺎ اﺟﺮاﻱ خود استاد برای شما در سایت قرار گرفت. قیمت خرید این بخش همچون دیگر بخشها فقط 2000 تومان می باشد. برای خرید نسخه با کیفیت کتاب اینجا را کلیک کنید و برای خرید سی دی صوتی به ادامه مطلب مراجعه نمایید.  

ادامه مطلب ...

وای از آن زیـبــا، کــــه نـازیـبــا گـــذشت...

دل نهــــادن بر پشیـــمــــانی چـه سود؟ 

کـــــان پشیـــمان سوز ِ مهرافزا گـذشت 


نــازنیــــنا! ســـرگــــــرانــــی تــا بچـــند؟ 

تــا بـجـنبــی ، روزگـــار از مـــا گـــذشت

 

ســـایـــه، بــر دامــــان ِ مــغرب پا کشید 

آفـتــاب، از ســیـنـه ی صحـــرا گـــذشت   ادامه مطلب ...

دو فصل است ...


خوشم با شمیم بهاری که نیست 

غباری که هست و سواری که نیست

به دنبال این ردّ خون آمدم

 پی دانه های اناری که نیست

مگردید بیهوده ای همرهان

   ادامه مطلب ...

دست بر شانه ات افتاد و ... لب افتاد به کار

دست بر شانه ات افتاد و ... لب افتاد به کار

مست از روز تو بودم ... که شب افتاد به کار

باد پیچید به موهای تو و ... راه افتاد

بعدِ یک عمر به چشمَ م ... گذرِ ماه افتاد

باد آهنگ خوشی داشت ...که تنبور نداشت

مستیِ چشم تو را، حضرت انگور نداشت

 

ادامه مطلب ...

عشق کنار وصل

رفته... هنوز هم نفسم جا نیامده‌ست

عشق کنار وصل به ماها نیامده‌ست

 

معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار

عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده‌ست

 

 

ادامه مطلب ...

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

همه اندیشه ام اندیشه فرداست

وجودم از تمنای تو سرشار است

زمان در بستر شب خواب و بیدار است

هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز

خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

 

ادامه مطلب ...