با زورِ نصیحت سرِ بهتر شدنم نیست
من خود مسِ نابم ! هوسِ زر شدنم نیست
تا تیغِ زبان هست چه حاجت به نبردی؟
باری، که سرِ دست به خنجر شدنم نیست
قد می کشم از باغ - بخواهند ، نخواهند -
دیوارِ حسد، سدِّ صنوبر شدنم نیست ادامه مطلب ...
چه می شد که من هم شبیه شما ها ، بلد بودم از عصرِ حاضر بگویم
بلد می شدم رسمِ نو آوری را، که از دردِ نسلِ معاصر بگویم!
چه می شد که من نیز وقتِ سرودن، رها می شدم از حصارِ فخامت،
بلد می شدم جای "صندووق و گنجه"، "کمد" رو کنم! از "دراوِر" بگویم!
چه می شد بلد می شدم "توی" شعرم، به جای شراب از "عرق" هم بگویم
به گرزِ تَهَمتن چه می شد که باتوم! به خفتانِ سهراب کاور بگویم!!
به معشوق سیمین بگویم "گل من" ! و یا محتسب را بگویم صد و ده!
عقب مانده ام از شما، کاش می شد به آقای همسایه مستر بگویم!
ادامه مطلب ...بگذار، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم ادامه مطلب ...
تصنیف "از کفم رها" با صدای بانو مهدیه محمدخانی
شعر و آهنگ: عارف قزوینی
تنظیم: مجید درخشانی
شما می توانید این کلیپ تصویری زیبا را در شکنج تماشا کنید یا به صورت مستقیم در ادامه مطلب دانلود نمایید.
روی دکمه پخش کلیک کنید و تا بارگزاری کامل، اندکی شکیبا باشید
حجم: 27 مگابایت
لینک مستقیم دانلود در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیدهی کوته نظران
ادامه مطلب ...
پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر
از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر!
این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان
مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر
نام خود را -صاف- بر پیشانی من حک کن و
کارتهای -تا ابد بی اعتبارم- را بگیر ادامه مطلب ...
دو نوازی شاه کمان، کیهان کلهر و سنتور علی بهرامی فرد. برای دانلود با لینک مستقیم به ادامه مطلب بروید.
چون ســــــر زلف تــــو آشفته خیالی تا کی ؟!
من و عشـــق تو و ســـــودای محالی تا کی ؟!
نه کناری ! نه کلامی ! نه گرفتم ز تو کامـــی
سهـــم من از تو فقط خنـــده ی خالی تا کی ؟!
کوچه ی وصل تو را شسته دو چشم تـــر من
بـــزنم پرسـه در این کوی و حوالـــی تا کی ؟!
ادامه مطلب ...گلهای تازه برنامه شماره 128 با همکاری هنرمندان عهدیه، سیاوش، فرامرز پایور، رحمت الله بدیعی و محمد اسماعیلی. آهنگ از همایون خرّم. اشعار از ابوسعید ابوالخیر. گوینده رضا معینی. شما میتوانید این برنامه را در شکنج گوش دهید و یا با لینک مستقیم در ادامه مطلب دانلود نمایید.
افتاده دو چشمان تو در مردمک من
انگار اثر کرده دوباره کَلَک من
تو ؛ کودک گستاخ و منم ظرف سفالی
هِی لج نکن و سنگ نزن بر تَرَک من
صد مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق
افسوس که یک بار نکردی کمک من
رد شد دل پوشالی و ناپاک و دو رنگَت
در ساده ترین مرحله های محک من ادامه مطلب ...
پدر بارها گفته بود
که غربت
از پشت همین دیوار آغاز میشود
و اتوبوس پس از خوابی عمیق
مرا در شهری غریبه پیاده کرده است
غربت و تنهایی عمیق میشود
ادامه مطلب ...
کُردی بپوش, چارقد و شال را ببند
روبند را کنار بزن, یک دهن بخند !
چوبی بگیر, قلب مرا دستمال کن
تا دختران دهکده هم عاشق ات شوند
زیبا برقص, تا بتکانی دل مرا
تن لرزه هات مثل غزل از بر من اند ادامه مطلب ...
جوابیه ی هما میر افشار به شعر کوچه(بی تو مهتاب شبی...)فریدون مشیری
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید
افتاده بخونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
می فروشــــی در لبــــــاس پارســا برگشته است
آه از این نفـــرین که با دســـت دعـا برگشته است
پینــــههای دســــت و پا سر زد به پیشانی عجب!
کفـــــر با پیراهــــن زهــــــد و ریــــــا برگشته است
داد از این طـــــــرز مسلمــــانی که هر کس در نظر
قبلـــــه را میجویــــد اما از خـــــدا برگشتــه است
ادامه مطلب ...موجها خوابیده اند آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است.
چشمه های شعله ور خشکیده اند،
آبها از آسیا افتاده است.
در مزار آباد شهر بی تپش
وای مرغی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش.
ادامه مطلب ...بی پشت و پناهی چه بخواهی چه نخواهی
محکوم به آهی چه بخواهی چه نخواهی
دلتنگی و هر ثانیه یک قرن شکنجه ست
هی خیره به راهی چه بخواهی چه نخواهی
هرچند که او رفته ولی بر در و دیوار
جا مانده نگاهی چه بخواهی چه نخواهی
ادامه مطلب ...درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
ادامه مطلب ...
ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺑﻖ ﻏﺰﻟﻢ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻔﺖ ﻗﺮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺼﺮ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﺑﺎﺯﺍﺭ
ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﯾﻮﺳﻒ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﮐﻨﻌﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮐﻪ ﺧﺸﮏ
ﺣﺎﻝ ﺣﺒﺴﯿﻪ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ادامه مطلب ...