دوباره مست شد و ...

دوباره مست شد و یاوه گفت و شَنگ ترم کرد

نخورده گونه‌ی من سرخ شد قشنگ ترم کرد


به گریه گفت شبی "دوستم بدار" و ندانست

که گریه‌های زنان رفته رفته سنگ ترم کرد


مسیر آب که باریک شد رسید به طغیان

نشست و هی به من انداخت سنگ و تنگ ترم کرد  


چقدر مسخره کردم که این توّهم ماه است

و هرشب آمدن و رفتنش پلنگ ترم کرد


شبی، فقط شبی از خاطرم گذشت خیالی 

که چتر، دست بگیرم...همین درنگ، تَرَم کرد


چقدر حوصله‌ی آبی جهانم سر رفت

زدم به خشکی و هر خودکشی، نهنگ ترم کرد


سپید، فکر کنی ناگهان غزل بنویسی

زمانه لال شود، از خودش دورنگ ترم کرد


مهدی فرجی


نظرات 1 + ارسال نظر
آرزو نوری 4 شهریور 1393 ساعت 11:06 ق.ظ http://973.blogfa.com

خیلی خوب بود

درود بر شما همراه گرامی شکنج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد