دوباره مست شد و یاوه گفت و شَنگ ترم کرد
نخورده گونهی من سرخ شد قشنگ ترم کرد
به گریه گفت شبی "دوستم بدار" و ندانست
که گریههای زنان رفته رفته سنگ ترم کرد
مسیر آب که باریک شد رسید به طغیان
نشست و هی به من انداخت سنگ و تنگ ترم کرد
چقدر مسخره کردم که این توّهم ماه است
و هرشب آمدن و رفتنش پلنگ ترم کرد
شبی، فقط شبی از خاطرم گذشت خیالی
که چتر، دست بگیرم...همین درنگ، تَرَم کرد
چقدر حوصلهی آبی جهانم سر رفت
زدم به خشکی و هر خودکشی، نهنگ ترم کرد
سپید، فکر کنی ناگهان غزل بنویسی
زمانه لال شود، از خودش دورنگ ترم کرد
مهدی فرجی
خیلی خوب بود
درود بر شما همراه گرامی شکنج