دست بر شانه ات افتاد و ... لب افتاد به کار
مست از روز تو بودم ... که شب افتاد به کار
باد پیچید به موهای تو و ... راه افتاد
بعدِ یک عمر به چشمَ م ... گذرِ ماه افتاد
باد آهنگ خوشی داشت ...که تنبور نداشت
مستیِ چشم تو را، حضرت انگور نداشت