دست بر شانه ات افتاد و ... لب افتاد به کار
مست از روز تو بودم ... که شب افتاد به کار
باد پیچید به موهای تو و ... راه افتاد
بعدِ یک عمر به چشمَ م ... گذرِ ماه افتاد
باد آهنگ خوشی داشت ...که تنبور نداشت
مستیِ چشم تو را، حضرت انگور نداشت
ادامه مطلب ...
حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله
قُل غزلخوانی و شیدایی و مستی لـِلّه
آخرالامر غزلهای تو گمراهم کرد
هر که دارد هوس در به دری بسم الله:
باد می آید و موهات پریشان شده است
باد با توست... همین است که طوفان شده است!
آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
مثلا معجزه ها: ختم به قرآن شده است
طعم لبهات عسل: "فیهِ شِفاءٌ لٍالنّاس"
کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است...
ادامه مطلب ...
خسته ام مثل زنی از شاعری شوهرش
مثل مردی مانده در احقاق حق همسرش
مثل مجنونی که لیلی در دلش باشد ولی
شور شیرین ناگهان افتاده باشد در سرش
خسته ام ... چون شاعر ِ از شعر خنجر خورده ای
که دهان وا کرده باشد زخم های دفترش
خستگی دارد ... ندارد؟! اینکه عطرت هست و باز
هرچه می گردد نمی بیند تو را دور و برش
ادامه مطلب ...