و عشق
پنجره ای ست رو به تاریکی
این طرف من ایستاده م
با خیال خام خود
آن طرف تو ایستاده ای
با شبِ گیسوانت، آشفته در باد
و هر تار آن، پریشان به سویی
چگونه باد را
خیال جنگ در سر پرورانم
دمی که تو را
میل به پریشانی من است؟
دلی را که به عشق آلوده کردی
به ستم رها ساختی!
اینک
منم این سو
پریشان چون شبِ گیسوان تو
ادامه مطلب ...به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفته اند شب ماهتاب دریا را
تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را ادامه مطلب ...
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
ادامه مطلب ...چقدر گل بشوی، باد پرپرت بکند
چقدر گریه کنی، گریه لاغرت بکند
چقدر صبر کنی تا بزرگ تر بشوی
که دستهای پدر، روسری سرت بکند
به گریه از لب دیوار پیش رو بپری
جهان روانه ی دیوار دیگرت بکند
ادامه مطلب ...
عشق خود صرف همان کن که تو را می فهمد
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد
پای آن ، عمر خزان کن که تو را می فهمد
شکستنیتر از آنم که سنگ برداری
و یا به خاطرهای دیرسال بسپاری
تویی که میروی از پیش من ، نمیدانم
چهقدر از من و حال دلم خبر داری ؟
من و دل و غزلم سالهاست زندانیم
در این اتاقک مرطوب چاردیواری ادامه مطلب ...
انگــــار دیده اند مرا باز با شما
با اینکه فارغید از این حرف ها شمااندوه جاده های جهان را گریستم
تا سایه ی مرا بکشانند تا شماامروز پشت پنجره گلدان گذاشتم
از غصه سر به نرده ی ایوان گذاشتم
دست و دلم به شعر نمی رفت مدتی
عکس تو را کنار قلمدان گذاشتم
شعر آمد و تو آمدی و خط به خط به خط...
اسم تو را نوشتم و باران گذاشتم...
آن روزهـــــا هر ســایه رنگــش ارغـــوانی بود
در گــــاری ِ هر دوره گردی مهـــــــــربانی بود
پشت ِ تمــــــام ِ بامـــــــها باران که نخ میداد
هر بـــادبـــادک بـــــاله اش رنگین کمانی بود
در شُرشُر ِ فــــــــوّاره اش پروانه میرقصیـــــد
آن حوض ِ کاشی که به دورش شمعدانی بود
شبهای ِ برفی دور ِ کرسی، قصـــه و چــایی
مادربــــزرگ و عینــــکی ته استـــــــکانی بود ادامه مطلب ...
آمد درست زیر شبستان گل نشست
دربیـن آن جماعت مغـرور شب پرست
یک تکــــه آفتاب؟ نــه! یک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است
"چادر نماز گل گلی انداخته به سر"
افتاده از بهشت بر این ارتفاع پست
این بیت مطلع غزلــی عاشقانه نیست
این چندمین ردیف نمازی خیالی است
گلدسته اذان و من های هــای های
الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ واد ِ ... مست
سُبحـــانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
سُبحان ربِّ هــر چــــه دلـــم را ز من برید
سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گسست
(یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم
او فکر می کنیم در این پرده مانده است)
ادامه مطلب ...امشب که می روی، سحرِ من! سفر بخیر...
عشقِ بدون همسفر من! سفر بخیر!
حس می کنم جهان تهِ آب است بعد از این
در پشت چشمهای تر من: سفر بخیر!
من مرده ام...ببین شده دریای آسمان
یک سنگ قبر روی سر من سفر بخیر!
در ایستگاه دست تکان می دهد هنوز
روحِ همیشه در به در من، سفر بخیر!
حتماً بدم که از گل خود دور می شوم
اما تو خوبی از نظر من - سفر بخیر!
اشیاء خانه در نظرم شعله می کشند
آتش گرفته دور و بر من سفر بخیر!
ادامه مطلب ...فکر کن باران شبی نم نم بیاید، وای نه
یار ِ مو خرمایی ات از بم بیاید، وای نه
بعد ِ عمری دست دور ِ گردنت جای ِ سلام
بوسه با هر "دوستت دارم" بیاید، وای نه
تو بپرسی: عاشقم هستی چه اندازه؟ و من
هرچه بشمارم ستاره کم بیاید، وای نه
از قلم موی ِ اجاق و مینیاتورهای ِ دود
چایی ِ قوری ِ چینی دم بیاید، وای نه
ادامه مطلب ...