امشب که می روی، سحرِ من! سفر بخیر...
عشقِ بدون همسفر من! سفر بخیر!
حس می کنم جهان تهِ آب است بعد از این
در پشت چشمهای تر من: سفر بخیر!
من مرده ام...ببین شده دریای آسمان
یک سنگ قبر روی سر من سفر بخیر!
در ایستگاه دست تکان می دهد هنوز
روحِ همیشه در به در من، سفر بخیر!
حتماً بدم که از گل خود دور می شوم
اما تو خوبی از نظر من - سفر بخیر!
اشیاء خانه در نظرم شعله می کشند
آتش گرفته دور و بر من سفر بخیر!
ادامه مطلب ...نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی
ز زندگی همین بس که میکشم نفسی
جهان و شادی آن کام دوستان را باد
پر شکسته ی ما باد و گوشه ی قفسی
از آن به خنجر حسرت نمیدرم دل خویش
که یادگار بر او مانده داغ عشق کسی
ادامه مطلب ...