امشب که می روی، سحرِ من! سفر بخیر...
عشقِ بدون همسفر من! سفر بخیر!
حس می کنم جهان تهِ آب است بعد از این
در پشت چشمهای تر من: سفر بخیر!
من مرده ام...ببین شده دریای آسمان
یک سنگ قبر روی سر من سفر بخیر!
در ایستگاه دست تکان می دهد هنوز
روحِ همیشه در به در من، سفر بخیر!
حتماً بدم که از گل خود دور می شوم
اما تو خوبی از نظر من - سفر بخیر!
اشیاء خانه در نظرم شعله می کشند
آتش گرفته دور و بر من سفر بخیر!
ادامه مطلب ...