ای خدای من چه دنیای قشنگی ساختی !
واقعاً سیاره ی خوش آب و رنگی ساختی !
آدمی را آفریدی سرکش و ناسازگار .........
هرکجا دیدی که صلحی بود ‘ جنگی ساختی !
هرکجا دیدی دو آهو در کنار هم خوش اند !
زود در آن منطقـه جفت پلنــگی ســاختی !
ادامه مطلب ...
یا آن که گدایی محبت شده باشد
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد
باغی ست که آلوده به آفت شده باشد
روسری را پس بزن تا شورش ِ بادت شوم
شهر را درهم بریزم شور ِ فریادت شوم
ای فدای ِ بوسه ات شیرین ِ کرمانشاهی ام!
بعد ِ چندین قرن باید باز فرهادت شوم
چشم ِ تریاکی تو کم بود عینک هم زدی؟!
شیشه ای کردی مرا تا خوب معتادت شوم
تیز کن چاقوی ِ زن/جانی خود را بیشتر
اخم کن تا کشته ی ِ ابروی جلادت شوم ادامه مطلب ...
سلام سوژه نابم برای عکاسی
ردیف منتخب شاعران وسواسی
سلام «هوبره»ی فرشهای کرمانی
ظرافت قلیانهای شاه عباسی
تجسم شب باران و مخمل نوری
تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی
ادامه مطلب ...چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
فضای خانه که از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم!، هوا گرم است
دوباره «دیدهامت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیدهام ترا» گرم است
بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
مشـــــــتاق فصـــــــل آخــــــرم امـــا
از ســــــــردی مهــــــــر تو بیـــــــزارم
تــــا زنـــده ام امــــــــا غــــــــــرورم را
از زیــر کفـــــشـت بــــر نمــــی دارم!
ســـــردی احساس تـــو در ذهنـــــــم
یعنـــــی همــــــه تعبـــــــیرهــای درد
معشـــــــوقه ی نامهــــــربــان یعنـی
اوج هجـــــــوم غصــــه بر یک مـــــــرد
ادامه این غزل زیبا از قیصر امین پور را در ادامه مطلب بخوانید.
تنها تر از شمعی که از کبریت می ترسد
غمگین تر از دزدی که از دیوار افتاده
بی اعتنا پاکت کنند از زندگی ، مثل ِ
خاکستر سردی که از سیگار افتاده ..
بی تو دلم می افتد از من ... باز می خشکد
مثل کلاغی مرده که از سیم می افتد
این روزها هر بار که یاد تو می افتم
یک خطّ دیگر روی پیشانیم می افتد ...
ادامه مطلب ...
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
دریغ از این که مرا صد هزار گردن نیست
« زنی چنین که تویی جز تو هیچ کس زن نیست»
برگرد ، این دنیای غم آلود
یک لحظه اش حتی به سامان نیست
بیتوته کردن ساعتی حتی...
در بطن این بیغوله آسان نیست...
برگرد ، اینجا گرگ بسیار است
وحشی و بی احساس و خون آشام
صد گله آهو خسته و زخمی
سرگشته ی یک راه بی انجام
یک شب نزدی سری به تنهایی هام
تا باز شود دری به تنهایی هام
تنهایی دیگری به تنهایی هام
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است
خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است