راه پیدا کردن گنج جهان جز رنج نیست
رنج آن را راست می گویند اما گنج نیست
گاه می افتد به خاک گه می غلتد به رود
هیچ رازی در فرو افتادن نارنج نیست
گاه سربازی شجاعی گاه شاهی ناامید
روز وشب چیزی به جز تکرار یک شطرنج نیست
ادامه مطلب ...
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید ولی جان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی ...
قصهی عاشقی ما سر و سامان نگرفت
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت ...
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
ای نسیم بیقرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
می فروشــــی در لبــــــاس پارســا برگشته است
آه از این نفـــرین که با دســـت دعـا برگشته است
پینــــههای دســــت و پا سر زد به پیشانی عجب!
کفـــــر با پیراهــــن زهــــــد و ریــــــا برگشته است
داد از این طـــــــرز مسلمــــانی که هر کس در نظر
قبلـــــه را میجویــــد اما از خـــــدا برگشتــه است
ادامه مطلب ...بستن زلف رها سنگدلی میخواهد
دل شکستن همهجا سنگدلی میخواهد
چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بیچون و چرا سنگدلی میخواهد
ادامه مطلب ...
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
ادامه مطلب ...
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار
نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار
اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم
روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از در آمیختن شادی و غم دلتنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم ادامه مطلب ...
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که!
باز تکرار به بار آمده، می بینی که!
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که!
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل رو به رو شد ، صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود ادامه مطلب ...
جای گلایه نیست! که این رسم دلبری ست
هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست
تنها گناهِ آینه ها زود باوری ست ادامه مطلب ...
تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!
پراز هراس و امیدم که هیچ حادثه ای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست
زدست عشق به جز خیر بر نمی آید
وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست ادامه مطلب ...نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را
که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را
ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند
ملائک راست می گفتند اما ساختی ما را
که باور می کند با اینکه از آغاز می دیدی
که منکر می شویم آخر خودت را، ساختی ما را ؟
ادامه مطلب ...از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
ادامه مطلب ...در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
ادامه مطلب ...همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد
دکلمه غزل "دنیا عوض شده است" توسط شاعر اثر، جناب آقای فاضل نظری
شما می توانید این کلیپ زیبا را در شکنج تماشا کنید و یا به صورت مستقیم، در ادامه مطلب دانلود کنید.
متن شعر و لینک دانلود در ادامه مطلب ادامه مطلب ...
دکلمه غزل "آخرین شب دنیا" توسط شاعر اثر، جناب آقای فاضل نظری
شما می توانید این کلیپ زیبا را در شکنج تماشا کنید و یا به صورت مستقیم، در ادامه مطلب دانلود کنید.
متن شعر و لینک دانلود در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...