ارث پدرم که نیستی!

هر روز مرا گریستی تنهایی 

با خاطره‌هام زیستی تنهایی

شش دانگ تو را سند به نامم زده‌اند 

ارث پدرم که نیستی تنهایی ! 

چند رباعی از جلیل صفر بیگی...


یک شب نزدی سری به تنهایی هام

تا باز شود دری به تنهایی هام


هر روز اضافه می شود با هر شعر

تنهایی دیگری به تنهایی هام


  ادامه مطلب ...

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من

کاش می شد بگشایی سر صحبت با من

 
هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا

درد تنهایی و بی برگی و غربت با من
 
ادامه مطلب ...

چند رباعی از جلیل صفربیگی

هر چند نمی رسد به دستت دستم

یاد تو عجیب می کند سرمستم


من عاشقم و فلسفه من این است

دارم به تو فکر میکنم، پس هستم

---------------------------------------------------------------  ادامه مطلب ...

کاش بارانی ببارد

کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند 
ادامه مطلب ...

پاییز شدیم

پاییز شدیم بی بهارستانت
سرریخته ایم پای دارستانت
ما گم شده ایم شاخه ای نور بیار
از آتش روشن انارستانت

گمشان کردم در دوست داشتنت

اینطور نگاهم نکن


روزی روزگاری

                    دست داشتم

                                       پا داشتم


گمشان کردم در دوست داشتنت


-جلیل صفربیگی-

جغرافیا

دلت تا کی به چشمم نسبت الحاد خواهد داد؟
خیال تو سر من را کجا بر باد خواهد داد؟

یقین دارم که روزی شیشه ی شفاف عمرم را
به دست سرنوشت –این کور مادرزاد- خواهد داد 
ادامه مطلب ...

جلیل صفربیگی 1

مانند دهان سنگی یک مرده

انگار هزار سال خوابش برده

دندان من اعصاب ندارد دیگر

از فرط گرسنگی خودش را خورده   ادامه مطلب ...

جلیل صفربیگی 2

فریاد حسین را شنیدیم همه

از کوفه به سوی او دویدیم همه

رفتیم به کربلا ولی برگشتیم

از شمر امان نامه خریدیم همه

2

سجاده به دوش ها همه آمده اند

آن حلقه به گوش ها همه آمده اند

ذی الحجه و مکه و محرم نزدیک

شمشیر فروش ها همه آمده اند

3

ادامه مطلب ...

واران (باران)

نویسنده ی وبگاه واران را می شناسید؟ 

 

در آب که شستی تن بی تابت را

دیدند  تمام  رود ها  خوابت را

لبهام به شکل بوسه-ماهی شده اند

بنداز  درون  آب  قلابت  را 

 ----------- 

--------- 

------ 

 

با رفتن تو من از خودم هم سیرم

با عقربه ها ثانیه ها درگیرم

مرگ آمده راه نفسم را بسته

وقتی چمدان بسته شود می میرم

  --------------- 

------------ 

-------- 

 

دل بی تو درون سینه ام می گندد

غم از همه سو راه مرا می بندد

امسال بهار بی تو یعنی پاییز

تقویم به گور پدرش می خندد 

 ----------- 

----- 

--- 

 

یک عمر درون خویش تکرار شدم


در گوشه ای از خودم تلنبار شدم


گنجشک به خواب رفته بودم دیشب


امروز ولی  کلاغ  بیدار  شدم 

 

 

وبسایت شاعر   

پروفایل شخصی شاعر