توصیف خدا ...

پیش از این ها فکر می کردم خدا                    

خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها                                  

خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور  ادامه مطلب ...

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

 تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

 

ادامه مطلب ...

دل داده ام بر باد...

دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد

مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد


ای عشق از آتش، اصل و نسب داری

از تیره ی دودی، از دودمان باد

  ادامه مطلب ...

کلیپ شعرخوانی مرحوم قیصر امین پور

دانلود کلیپ شعر "چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟" مرحوم قیصر امین پور


این کلیپ را میتوانید به صورت مستقیم در شکنج تماشا و یا دانلود کنید.



 متن شعر و لینک دانلود در ادامه مطلب.

ادامه مطلب ...

سایه سنگ بر آینه خورشید چرا

سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟

خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟

نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن

طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟

طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن

آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ 

ادامه مطلب ...

پیش از اینها فکر می کردم خدا

پیش از اینها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور     

ادامه مطلب ...

نگاه

                                              

نگاه من                            

نگاه او 

هوای سرد کوچه مان 

پنجره ای که بسته است 

نفس نفس تنفسم، بخاری از غم درون 

به سطح سرد شیشه ها نشسته است....                                            

       

 *************** 

کنون اگر به دست خویش غبار شیشه برکنم 

و او اگر خبر شود از این تلاش دست من 

خیال می کند که من طرح وداع بسته ام!!! 

گمان کنم گمان کند که دیده ام ازین نظاره خسته است 

گمان کنم گمان کند که بنده اش ز بند عشق رسته است.... 

 

**************** 

 

از این به بعد هر زمان که مه جدایمان کند 

به جای دست گونه را به سطح شیشه می کشم 

گمان کنم گمان کند که اشک من 

غبار غم ز روی شیشه شسته است.................... 

 


روز مبادا

..:::..روز مبادا..:::..

.....::::..... 

 

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

 چونانکه بایدند

 نه باید ها ...

مثل همیشه آخر حرفم

 و حرف آخرم را

با بغض می خورم...

عمری است

 لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم :

باشد برای روز مبادا !

اما

 در صفحه های تقویم

 روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

 اما کسی چه می داند ؟

شاید

 امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

 چونانکه بایدند

نه باید ها ...

هر روزِ بی تو

 روز مباداست !