دیشب چرا برای تماشا نیامدی ؟
آتش زدم تمام خود امّا نیامدی
با اینکه از رفاقتِ تن ها رهیده ام
یک کوچه راه با منِ تنها نیامدی
آمد بهار، در قدمش چشمه جوش زد
آهوی من! برای چه صحرا نیامدی ؟ ادامه مطلب ...
یک تصنیف زیبا از استاد خواجه امیری "ایرج" را برای شما همراهان شکنج آماده کرده ایم. می توانید این تصنیف زیبا را در شکنج تماشا کنید یا در ادامه مطلب دانلود نمایید.
تصنیف بسیار زیبایی با صدای ناصر مسعودی را برای شما انتخاب کرده ایم که جزو یکی از آثار فاخر موسیقی پنجاه سال گذشته شناخته شده است. این تصنیف و متن آن را می توانید در ادامه مطلب دانلود نمایید.
ادامه مطلب ...
داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
"عاشقی شیوهی رندان بلا کش باشد "
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویــر آمدهها بغض سفالـــــــی دارند ادامه مطلب ...
روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق...حالی داشت
بی خیالِ زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت
با "اشارتِ نظر"* آرامشِ دنیای هم بودیم
نامه هامان گرچه گاهی از غمِ دوری ملالی داشت
در پناهِ گیسوانش دستمان بر گردنِ هم بود
خلوتِ ما در هجومِ برف و باران "چتر" و "شال"ی داشت ادامه مطلب ...
مثل وقتی که به داد دل تنها نرسد
ترسم این است که این رود به دریا نرسد
ماه مایوس شد و موج به دریا برگشت
ترسم این است که حتی به تماشا نرسد
این که آویخته از دامنه ی کوه به دشت
می خرامد همه جا غلت زنان تا، نرسد ادامه مطلب ...
پای کسی غیــر از تو حاشا در میان باشد
وقتی که چشمت راوی این داستان باشد
تو باشی و فکر کسی باشم؟چه کس دیده
هرگــز دو تا خورشید در یک آسمـان باشد؟
تلخی تو دلچسب چون سیگار بعد از چای
رسم است زیبــا رو کمی نا مهربان باشد! ادامه مطلب ...
از جنس خاک این حوالی نیست، خاکی که دنیا بر سرم کرده!
کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده
دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که، آغوش دیوار از برم کرده
مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی هام خوشبختم!
جای نوکِ چندین کلاغ پیر، این روزها زیباترم کرده
شب چه زیبا میشود وقتی که مهتابش تویی
تا مونالیــــــــــــزاترین لبخند ِ در قابش تویی
عشـــــق از چشــــمان ِ تو باید نگهداری کند
سرمه کوب ِ نسـخه ی ِ خطی ِ نایابش تویی
مثل ِ قرص ِ مــــاه در لیوان ِ آب ِ آســــــــمان
شب که آرام است یعنی قرص ِ اعصابش تویی
ادامه مطلب ...هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم ادامه مطلب ...
قطار شو که مرا با خودت سفر ببری
به دورتر برسانی ــ به دورتر ببری
تمام بود و نبود مرا در این دنیا
که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری
و من تمام خودم را مسافرت بشوم
تو هم مرا به جهان های تازه تر ببری
ادامه مطلب ...دریا! دریا! صبور و سرد چرایی
دست گشادی نیاز را و نشستی
دیری در معبد سکوت سترون
بر دل داغ هزار سرو سیه پوش
در سر تصویر مرگ سرخ سیاووش
در چشم اما عبور آتش و آهن
دریا! با تازیانه های فرنگان
خونین بر گرده ات گشاده زبانها
تا کی خواهی صبور و سرد به جا ماند؟
لختی یاد آر از آن شکوه که پژمرد
چون زخمی شعله ور که در جگر من
دیوی شد ژرف کاو و جان مرا خورد ادامه مطلب ...
دل پاییــــز نـــدارد غـــم جانکــــــاه مـرا
رفتنــــی هستـــم ،اگرباز کنـــی راه مرا
رفتـــــم،اما نرســیدم به تو،دریا نشــــدم
مانـــــدی،اما نرســـانـدی به خــدا آه مرا
تو فقط پلک بزن،کار تو جـاری شــدن است
گریز
دلتنگ تر از من
خسته تر از من
دلشکسته تر از من
پرنده ای بر آبکوهه ی باد نشسته بود
پشت به جهان کرده بود
و چونان من
همپای من
از خویش و از جهان می گریخت
***
ادامه مطلب ...
با سلام. شعر زیبایی را در وصف استاد محمدرضا شجریان به مناسبت زادروز ایشان(1 مهر) در صفحه فیس بوک شخصی خانم مژگان شجریان خواندم و برآن شدم تا آن را برای سایت خوبتان ارسال کنم که شعری است از هنرمند خوب کشورمان، استاد پژمان مصلح.
"تاری که با زخمه احساس به صدا درآید
از خون جوانان وطن می خواند
و صدایی که رسید
پاک نمی شود
و سیال می ماند
تبر حریف صدا نیست"
ادامه مطلب ...
وقتی نباشی پسـتچی یک بسته غم می آورد
تصـــــویـری از آینـــده با طـــرحِ عَــــــدَم می آورد
عمری به رسمِ عاشقـی در گـل نظـــر کردم ولی
گل با تمــــامِ خوشگـلی پیــشِ تو کـــم مـی آورد
حتـــی رقـــابت بیــنِ تــو با گــل اگـــر برپـــا شود
بلـبل بــه نفــعِ خوبیـَت صـــدها قســـم می آورد ادامه مطلب ...
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم، داد مرا
ادامه مطلب ...