نیامدی

دیشب چرا برای تماشا نیامدی ؟

آتش زدم تمام خود امّا نیامدی


با اینکه از رفاقتِ تن ها رهیده ام

یک کوچه راه با منِ تنها نیامدی


آمد بهار، در قدمش چشمه جوش زد

آهوی من! برای چه صحرا نیامدی ؟  ادامه مطلب ...

دانلود تصنیف زیبای "اعجاز عشق"

یک تصنیف زیبا از استاد خواجه امیری "ایرج" را برای شما همراهان شکنج آماده کرده ایم. می توانید این تصنیف زیبا را در شکنج تماشا کنید یا در ادامه مطلب دانلود نمایید. 


 

 
ادامه مطلب ...

آزادگی

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت
آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت

در آتش خیال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقی به همین سادگی گذشت

می دانم ای فرشته که باور نمی کنی
شب های قصه گویی و شهزادگی گذشت
 
ادامه مطلب ...

رفتم که رها شوم

ناصر مسعودی

تصنیف بسیار زیبایی با صدای ناصر مسعودی را برای شما انتخاب کرده ایم که جزو یکی از آثار فاخر موسیقی پنجاه سال گذشته شناخته شده است. این تصنیف و متن آن را می توانید در ادامه مطلب دانلود نمایید. 

 

ادامه مطلب ...

چشمان تو!

در هر نگهت مستی صد جام شراب است
چشمان تو میخانه ی دلهای خراب است

زد شعله به جان چشم فریبای تو هر چند
برق نگهت زودگذر ،همچو شهاب است

زیبایی گلهای جهان دیر نپاید
ای غنچه بزن خنده که هنگام شباب است

مغرور مشو این همه بر سوز خود ای شمع
کاین سازش پروانه هم از روی حساب است
 
ادامه مطلب ...

داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم

داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم

مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم


مرد آن است که از نسل سیاوش باشد

"عاشقی شیوه‌ی رندان بلا کش باشد "


چند قرن است که زخمی متوالی دارند

از کویــر آمده‌ها بغض سفالـــــــی دارند  ادامه مطلب ...

عشق بود و عشق...

روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق...حالی داشت

بی خیالِ زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت


با "اشارتِ نظر"* آرامشِ دنیای هم بودیم

نامه هامان گرچه گاهی از غمِ دوری ملالی داشت


در پناهِ گیسوانش دستمان بر گردنِ هم بود

خلوتِ ما در هجومِ برف و باران "چتر" و "شال"ی داشت  ادامه مطلب ...

وقتی کسی را که نداری دوست داری

 وقتی کسی را که نداری دوست داری
با عشق داری روی خود، پا می‌گذاری

وقتی به جای "من"، ضمیرت می‌شود "تو"
از "تو" برایت مانده یک "او" یادگاری

وقتی که غیر از خاطراتی گنگ و مبهم
چیزی نداری که نداری که نداری...
 
ادامه مطلب ...

ترسم این است که این رود به دریا نرسد

مثل وقتی که به داد دل تنها نرسد

ترسم این است که این رود به دریا نرسد

ماه مایوس شد و موج به دریا برگشت

ترسم این است که حتی به تماشا نرسد

این که آویخته از دامنه ی کوه به دشت

می خرامد همه جا غلت زنان تا، نرسد  ادامه مطلب ...

رسم است زیبــا رو کمی نا مهربان باشد!

پای کسی غیــر از تو حاشا در میان باشد

وقتی که چشمت راوی این داستان باشد


تو باشی و فکر کسی باشم؟چه کس دیده

هرگــز دو تا خورشید در یک آسمـان باشد؟


تلخی تو دلچسب چون سیگار بعد از چای

رسم است زیبــا رو کمی نا مهربان باشد!  ادامه مطلب ...

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من

کاش می شد بگشایی سر صحبت با من

 
هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا

درد تنهایی و بی برگی و غربت با من
 
ادامه مطلب ...

هر روز در تنهایی ام غرقم.....


 از جنس خاک این حوالی نیست، خاکی که دنیا بر سرم کرده!

کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده


دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که، آغوش دیوار از برم کرده


مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی هام خوشبختم!
جای نوکِ چندین کلاغ پیر، این روزها زیباترم کرده

  ادامه مطلب ...

شب چه زیبا میشود وقتی که مهتابش تویی...

شب چه زیبا میشود وقتی که مهتابش تویی

تا مونالیــــــــــــزاترین لبخند ِ در قابش تویی


عشـــــق از چشــــمان ِ تو باید نگهداری کند

سرمه کوب ِ نسـخه ی ِ خطی ِ نایابش تویی


مثل ِ قرص ِ مــــاه در لیوان ِ آب ِ آســــــــمان

شب که آرام است یعنی قرص ِ اعصابش تویی 

ادامه مطلب ...

دلاویزترین شعر جهان

از دل افروز ترین روز جهان
خاطره ای با من هست
به شما ارزانی :
سحری بود و هنوز،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
گل یاس،
عشق در جان هوا ریخته بود .
من به دیدار سحر می رفتم ....
 
ادامه مطلب ...

راهی به وصال تو ندارم

هر چند امیدی به وصال تو ندارم

یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم


ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی

در آینه ی چشم زلال تو ندارم


می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم  ادامه مطلب ...

درخت اگر که تو باشی، دل از تبر ببری!

قطار شو که مرا با خودت سفر ببری

به دورتر برسانی ــ به دورتر ببری


تمام بود و نبود مرا در این دنیا

که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری


و من تمام خودم را مسافرت بشوم

تو هم مرا به جهان های تازه تر ببری 

ادامه مطلب ...

زندگی شاید همین باشد...

،زندگی با ماجراهای فراوانش
ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف
ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛
چیست اما ساده تر از این، که در باطن
تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟

من بگویم، یا تو می گویی
هیچ جز این نیست؟
.تو بگویی یا نگویی، نشنود او جز صدای خویش
ماجراها گوید، اما نقش هر کس را
،می نگارد، یا می انگارد
بیش تر با طرح و رنگ ماجرای خویش
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟”-
،یک فریب ساده و کوچک 
ادامه مطلب ...

دریا!

دریا! دریا! صبور و سرد چرایی

دست گشادی نیاز را و نشستی

دیری در معبد سکوت سترون

بر دل داغ هزار سرو سیه پوش

در سر تصویر مرگ سرخ سیاووش

در چشم اما عبور آتش و آهن 


دریا! با تازیانه های فرنگان

خونین بر گرده ات گشاده زبانها

تا کی خواهی صبور و سرد به جا ماند؟

لختی یاد آر از آن شکوه که پژمرد

چون زخمی شعله ور که در جگر من

دیوی شد ژرف کاو و جان مرا خورد  ادامه مطلب ...

رفتنــــی هستـــم ،اگرباز کنـــی راه مرا

 دل پاییــــز نـــدارد غـــم جانکــــــاه مـرا

 

                           رفتنــــی هستـــم ،اگرباز کنـــی راه مرا

 

                           رفتـــــم،اما نرســیدم به تو،دریا نشــــدم

 

                           مانـــــدی،اما نرســـانـدی به خــدا آه مرا

 

                           تو فقط پلک بزن،کار تو جـاری شــدن است

  

ادامه مطلب ...

اشعار ارسالی کاربران شکنج 2

گریز


دلتنگ‏ تر از من

خسته ‏تر از من

دلشکسته‏ تر از من

پرنده ‏ای بر آبکوهه‏ ی باد نشسته بود

پشت به جهان کرده بود

و چونان من 

همپای من

از خویش و از جهان می ‏گریخت

*** 

ادامه مطلب ...

اشعار ارسالی کاربران شکنج 1

 

با سلام. شعر زیبایی را در وصف استاد محمدرضا شجریان به مناسبت زادروز ایشان(1 مهر) در صفحه فیس بوک شخصی خانم مژگان شجریان خواندم و برآن شدم تا آن را برای سایت خوبتان ارسال کنم که شعری است از هنرمند خوب کشورمان، استاد پژمان مصلح.


"تاری که با زخمه احساس به صدا درآید

از خون جوانان وطن می خواند

و صدایی که رسید

پاک نمی شود

و سیال می ماند

تبر حریف صدا نیست"

 

ادامه مطلب ...

وقتی نباشی پستچی یک بسته غم می آورد

وقتی نباشی پسـتچی یک بسته غم می آورد

تصـــــویـری از آینـــده با طـــرحِ عَــــــدَم می آورد


عمری به رسمِ عاشقـی در گـل نظـــر کردم ولی

گل با تمــــامِ  خوشگـلی پیــشِ تو کـــم مـی آورد  


حتـــی رقـــابت بیــنِ تــو با گــل اگـــر برپـــا شود

بلـبل  بــه نفــعِ خوبیـَت صـــدها قســـم می آورد  ادامه مطلب ...

کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا...

مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا

درس غم داد در این مدرسه استاد مرا


دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا

ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا


آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد

وآنچه بیزار از آن بود دلم، داد مرا 

ادامه مطلب ...

یادگار

رفتی دلم شکستی، این دل شکسته بهتر
 پوسیده رشته عشق، از هم گسسته بهتر
 
من انتقــــــام دل را هرگــــــز نگیــرم از تو
این رفته راه ناحق، در خون نشستـــه بهتر
 
در بزم باده‌نوشـــــــان ای غافـل از دل من
بستی دو چشم و گفتم، میخانه بسته بهتر
 
ادامه مطلب ...