ها ، غزل بانو ! برایم شعر عالی پست کن
عکسی از شب های قبل از خشکسالی پست کن
آنقدر دور از توام، رفته بهار از خاطرم
چند تا از غنچه های سرخ قالی پست کن
خسته می چرخم در این ویرانه ی غرق سکوت
پاکتی از بوسه های خشک و خالی پست کن
به جای این که در شب¬های من خورشید بگذارید
فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید
همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم
به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید
همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم
مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید!
از جنس خاک این حوالی نیست، خاکی که دنیا بر سرم کرده!
کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده
دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که، آغوش دیوار از برم کرده
مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی هام خوشبختم!
جای نوکِ چندین کلاغ پیر، این روزها زیباترم کرده