رسم است زیبــا رو کمی نا مهربان باشد!

پای کسی غیــر از تو حاشا در میان باشد

وقتی که چشمت راوی این داستان باشد


تو باشی و فکر کسی باشم؟چه کس دیده

هرگــز دو تا خورشید در یک آسمـان باشد؟


تلخی تو دلچسب چون سیگار بعد از چای

رسم است زیبــا رو کمی نا مهربان باشد!  


گیسوی خودرا وا مگیر از دست من ، مگذار

این کشتـی ِ طوفــان زده  بی  بادبان  باشد


یک شهر کشته مرده ات هستند و حق دارند

سخت است قلبــی از نگاهت در امان باشد


خالی است دستانم ولی زیبایی ات گم بود

شاعر اگـر می خواست فکر آب و نان باشد


تقویم حرف مفت دارد می زند خانم!

پیرم ولی آدم دلش باید جوان باشد...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد