دوستش میدارم
چرا که میشناسمش،
به دوستی و یگانگی.
ــ شهر
همه بیگانگی و عداوت است. ــ
هنگامی که دستان مهربانش را به دست میگیرم
تنهایی غمانگیزش را درمییابم.
اندوهش
غروبی دلگیر است
در غُربت و تنهایی.
همچنان که شادیاش
طلوعِ همه آفتابهاست
و صبحانه
ونانِ گرم،
و پنجرهای
که صبحگاهان
به هوای پاک
گشوده میشود،
و طراوتِ شمعدانیها
در پاشویهی حوض. ادامه مطلب ...
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم ادامه مطلب ...
دریا! دریا! صبور و سرد چرایی
دست گشادی نیاز را و نشستی
دیری در معبد سکوت سترون
بر دل داغ هزار سرو سیه پوش
در سر تصویر مرگ سرخ سیاووش
در چشم اما عبور آتش و آهن
دریا! با تازیانه های فرنگان
خونین بر گرده ات گشاده زبانها
تا کی خواهی صبور و سرد به جا ماند؟
لختی یاد آر از آن شکوه که پژمرد
چون زخمی شعله ور که در جگر من
دیوی شد ژرف کاو و جان مرا خورد ادامه مطلب ...
گریز
دلتنگ تر از من
خسته تر از من
دلشکسته تر از من
پرنده ای بر آبکوهه ی باد نشسته بود
پشت به جهان کرده بود
و چونان من
همپای من
از خویش و از جهان می گریخت
***
ادامه مطلب ...دکلمه زیبای وارطان سخن بگو با صدای شاعر اثر احمد شاملو. این اثر را آقای شاملو برای وارطان سالاخانیان سروده بودند که برای عبور از سد سانسور از کلمه ی "نازلی" به جای "وارطان" در نسخ چاپی استفاده کرده اند. اما در این دکلمه، ایشان از کلمه وارطان استفاده می کند.
دانلود دکلمه و متن شعر در ادامه مطلب.
برای شنیدن دکلمه در شکنج یکبار بر روی دکمه پخش کلیک کرده و تا بارگذاری آن اندکی شکیبا باشید
ادامه مطلب ...
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
ادامه مطلب ...تن تو کوه دماوند است
با غرورش تا عرش
دشنه ی دژخیمان نتواند هرگز
ماری افتد از پشت
تن تو دنیایی از چشم است
تن تو جنگل بیداری هاست
ادامه مطلب ...سلام!
حال همهٔ ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِگاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
ادامه مطلب ...