تو چه آیتی خدا را؟

سحری به خواب دیدم شَه کشور صفا را 

به رخش نظاره کردم مَهِ خوب دلربا را

به ادب زبان گشودم بسرودم این نوا را 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را؟


گفته بودم چو بیایی...

* در زمان های قدیم، که از شمع برای روشن کردن خانه ها استفاده میکردند، رسم بر این بود که در زمان حضور مهمان شمع را خاموش می کردند تا همسایه ندانند که مهمانی عزیز و گرامی در خانه حضور دارد (مبادا چشم زخمی برسد). اما به نظر می آید که شیخ اجل در این بیت منظوری دیگر دارد. زبان در اینجا به شمع تشبیه شده که باید آن را خاموش کرد تا به دیگران نگوید که من فلانی را دوست دارم. (توضیحات از مدیر سایت)

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی 
ادامه مطلب ...

انگار بین این جماعت محرمی نیست...

انگار بین این جماعت محرمی نیست
در زهر نیش خنده ی این ها غمی نیست

از روح دردم می دمم در جان ابیات
امّا برای این مسیحا، مریمی نیست

در سینه ام جام جهان بینی ست خونین
با این تفاوت که به دستانِ جمی نیست
 
ادامه مطلب ...

من پیرترین ساعت دیواری شهرم

هر بار که از نام تو پُر بوده دهانم
جز با غزلی تازه نچرخیده زبانم

عشق تو غم "حافظ" و شیدایی "سعدی" ست
سخت است تو را در غزلی ساده بخوانم

جاری شده ای در من ...بی آن که بدانی
من در تو نفس می کشم و در جریانم

از تنگ غروب آمده تا صبح نشسته ست
شوق تو در آغوشم و درد تو به جانم 
ادامه مطلب ...

دختر حافظ

دختر ِ حافظ! کجایی؟ آفتاب آورده ام
زیر ِ باران، کوزه بر دوشم شراب آورده ام

خانه های ِ خشتی و پرچین ِ دورش سرو ِ ناز
شهر ِ شیراز است یا من رو به خاب آورده ام؟

بس که ماندم پشت ِ در، کوبه صدایش شد بلند
باز کن در را که شوق ِ بی حساب آورده ام

رفته بابا قصر ِ بو اسحاق یا شاه ِ شجاع؟
من هرآنچه گفته را در یک کتاب آورده ام 
ادامه مطلب ...

جشن هنر شیراز

مصاحبه با استاد شجریان، زنده یاد محمدرضا لطفی و هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) در جشن هنر شیراز. این ویدیوی زیبا را هم میتوانید در شکنج ببینید و هم دانلود نمایید.


 
ادامه مطلب ...

خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا



خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا
یک شب اى خفته غفلت زده بیدار بیا


بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت

دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا


شب فیض است و در توبه و رحمت باز است

خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

  ادامه مطلب ...

شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است ...



فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت

آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست
خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت

 آه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک
دید این شیوه ی مردم کشی و یاد گرفت
 
ادامه مطلب ...

شیراز چهل ساله

اثری زیبا از "دنگ شو" در آلبوم "شیراز چهل ساله" را تقدیم حضور شما همراهان گرامی میکنیم. شما میتوانید این اثر زیبا را هم در شکنج گوش دهید هم در ادامه مطلب دانلود نمایید.



 
ادامه مطلب ...

باز کن پنجره، باز آمده ام




من صدا می زنم:
" باز کن پنجره، باز آمده ام "
من پس از رفتن ها، رفتن ها،
با چه شور و چه شتاب آمده ام
در دلم شوق تو، اکنون به نیاز آمده ام
" داستان ها دارم،

از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو  ادامه مطلب ...

در میخانه (2)

تصنیف "در میخانه 2" با صدای داوود آزاد تقدیم حضور شما همراهان گرامی می شود. امیدوارم پسند خاطر شما عزیزان واقع گردد. شما میتوانید این آهنگ را هم در شکنج گوش دهید و هم در ادامه مطلب دانلود نمایید.



 
ادامه مطلب ...

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

هرچه کردم به خودم کردم و وجدان ِخودم

پسـر  نوحــم  و  قربانـی  طوفـــان  خودم


تک و تنهــاتر از آنــم که به دادم برسند

آنچنانم که شدم دست به دامان خودم


موی تو ریخته بر شانه ی تو ٬ امّــا من

شانه ام ریخته بر موی پریشان ِ خودم!

  ادامه مطلب ...

دنیا کوچکتر از آن است...




دنیا کوچکتر از آن است که گم شده‌ای را در آن یافته باشی

هیچ کس اینجا گم نمی‌شود

آدم ها به همان خونسردی که آمده‌اند
چمدانشان را می‌بندند
و ناپدید می‌شوند
یکی در مه....
ادامه مطلب ...

بگذار عشق قسمتی از زندگی شود...




غمگین مشو که سنگ، مرامش شکستن است
آیـــیـــنه نـــــیز ترس مدامش، شکستن است

گیرم که صخره دست خودش را بلند کرد
دریا ! نرو! که پشت ِ سلامش شکستن است

باران همیشه دوست ِ بی شیله پیله هاست
شیشه ! تگرگ، لـُب کلامش شکستن است
 
ادامه مطلب ...

خسته ام ... اما صبور




من در میان مردمی هستم....

که باورشان نمیشود شکسته ام....!

می گویند....
خوش به حالت که خوشحالی....
نمیدانند دلیل شاد بودنم....
باج به آنهاست برای دوست داشتنم....!  ادامه مطلب ...

من و طاووس

تصنیف قدیمی و زیبای "من و طاووس" با صدای همیشه ماندگار بانو "مرضیه" را به شما همراهان گرامی تقدیم میکنم. شما میتوانید این تصنیف بسیااااااار زیبا رو هم در شکنج گوش بدید هم دانلود کنید. برای دانلود متن ترانه به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.




 

ادامه مطلب ...

او بر نمیگردد :'(

بغل کن بالشـــت را بعد از این او برنمیــــــــگردد
بهار ِ مملو از گلهــــای ِ شب بو برنمیــــــــــگردد

خودت دستی بکش روی ِ سرت خود را نوازش کن
سرانگشتی که میزد شـــانه بر مو برنمیـــــگردد

دلت پر میـــکشد میدانم اما چاره تنهـــایی ست
به این دریـــــاچه دیگر تا ابد قو برنمیـــــــــــگردد 
ادامه مطلب ...

مگه نه؟

تصنیف قدیمی و زیبای "مگه نه؟" با صدای استاد محمد رضا شجریان تقدیم حضور شما همراهان گرامی میشود. شما می توانید این تصنیف زیبا را هم در شکنج گوش دهید و هم در ادامه مطلب دانلود نمایید.



 
ادامه مطلب ...

شب تا سحر

تصنیف "شب تا سحر" با صدای علیرضا قربانی از آلبوم "قاف عشق" پیشکش شما همراهان گرامی میشود. امید است که پسند حضور سبزتان واقع شود. شما میتوانید این تصنیف را در شکنج گوش دهید و یا در ادامه مطلب دانلود نمایید.



 
ادامه مطلب ...

در خودم غرق شدم...



در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید
 
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید
 
دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود
او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید
  
ادامه مطلب ...

مسجد

تصنیف "مسجد" با صدای "اکبر گلپایگانی" تقدیم حضور شما همراهان گرامی میگردد. امیدواریم مورد پسند شما دوستان همیشه همراه واقع شود. شما می توانید این تصنیف زیبا را هم در شکنج گوش دهید و هم در ادامه مطلب دانلود نمایید.



 
ادامه مطلب ...

من با خودم راحت ترم،وقتی پریشانم




قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم
وقتی به جرم بی کسی در کنج زندانم

حرفی ندارم از خودم پنهان کنم اینجا
حرف دلم را میزنم،با اینکه میدانم

من عاشق تنهائیم، چون مثل من هستم
وقتی که پیش دیگرانم مثل آنانم
 
ادامه مطلب ...

دو شعر از سیدعلی صالحی

یه روز غروب؛ یه نفر اومد طرفای تجریش
گفت: میای بازی؟
گفتم: ها!
تو همون دستِ اول؛ بُر نخورده گفت: دل!
عجب حکمی کرده ..
باختم،
تا قیامِ قیامت ! 
ادامه مطلب ...

چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است




در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
 
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است

اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
 
ادامه مطلب ...

من را به شکل آدم تنهای دیگری




من را به شکل آدم تنهای دیگری
تبعید کرده اند بــه دنیــای دیگری


تا اینکه یک غروب همین چند وقت پیش
تـــو آمدی بـــه هیئت حـــوای دیگـــــری


ای عشق مدتی است دلم غرق لذت است
بخشیده ای بــــه درد تــــو معنـــــای دیگری

  ادامه مطلب ...