قرص نانی توی گندم زار ؛ هی یادش بخیر!
پا برهنه در دل نیزار ؛ هی یادش بخیر!
تا پدر آید به منزل ، بر درخت گردوکان
شاد و شنگل تا دم دیدار ، هی یادش بخیر!
وقت بازی توی کوچه ، تا معلم می رسید
می پریدم از سر دیوار ؛ هی یادش بخیر !
ادامه مطلب ...ذهن ما زندان است
ما در آن زندانی
قفل آن را بشکن
در آن را بگشای
و برون آی ازین دخمه ظلمانی
ادامه مطلب ...
شب که شد،تاری بیاور؛یک بغل آواز هم
شورِ تحریر"بنان" را، پنجهی"شهناز"هم
شب که شد سکر تمنای تو بیرون میزند
از خم سربسته ، و از شیشه های باز هم
شب که شد،آوازی از دیوان شمسالدین خوشاست
دست و پا یاری کند، رقصی شلنگ انداز هم
علیست مرغ حق و کعبه آشیانه اوست
حریم عشق پر از دلنشین ترانه اوست
پس از گذشت زمانها هنوز گوش بشر
بنغمه¬های دل انگیز و عاشقانه اوست
زلال چشمه زمزم کجا و اشگ علی
صفای این حرم از گریة شبانه اوست
ادامه مطلب ...
خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا
یک شب اى خفته غفلت زده بیدار بیا
بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت
دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا
شب فیض است و در توبه و رحمت باز است
خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا
من صدا می زنم:
" باز کن پنجره، باز آمده ام "
من پس از رفتن ها، رفتن ها،
با چه شور و چه شتاب آمده ام
در دلم شوق تو، اکنون به نیاز آمده ام
" داستان ها دارم،
از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو ادامه مطلب ...
دنیا کوچکتر از آن است که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود
آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه....
ادامه مطلب ...
من در میان مردمی هستم....
که باورشان نمیشود شکسته ام....!
می گویند....
خوش به حالت که خوشحالی....
نمیدانند دلیل شاد بودنم....
باج به آنهاست برای دوست داشتنم....!
ادامه مطلب ...
در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید
دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود
او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید
ادامه مطلب ...
تصنیف "مسجد" با صدای "اکبر گلپایگانی" تقدیم حضور شما همراهان گرامی میگردد. امیدواریم مورد پسند شما دوستان همیشه همراه واقع شود. شما می توانید این تصنیف زیبا را هم در شکنج گوش دهید و هم در ادامه مطلب دانلود نمایید.
قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم
وقتی به جرم بی کسی در کنج زندانم
حرفی ندارم از خودم پنهان کنم اینجا
حرف دلم را میزنم،با اینکه میدانم
من عاشق تنهائیم، چون مثل من هستم
وقتی که پیش دیگرانم مثل آنانم
ادامه مطلب ...
در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است
اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
ادامه مطلب ...
من را به شکل آدم تنهای دیگری
تبعید کرده اند بــه دنیــای دیگری
تا اینکه یک غروب همین چند وقت پیش
تـــو آمدی بـــه هیئت حـــوای دیگـــــری
ای عشق مدتی است دلم غرق لذت است
بخشیده ای بــــه درد تــــو معنـــــای دیگری
این روزها حس بدی با دوستان دارم
با دوستانم حالتی"دامن کِشان" دارم
آنقدر مردادم که حتی در یخِ بهمن
انگار طــرح جامـــع خرماپزان دارم
در من کسی افتاده مثل "من نمی فهمم"
یا حرف های مبهمــی تــــوی دهان دارم
کوک کن ساعت خویش
اعتباری به خروس سحری نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعت خویش
که مـؤذن شب پیـش
دسته گل داده به آب
ادامه مطلب ...
کسی شبیه تو امشب نشسته کنج اتاقم
غمت درست سر وقت آمده ست سراغم
دهان پنجره را بسته ام که باد نریزد
به هم خیال تو را زیر کورسوی چراغم
ادامه مطلب ...
عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
همیشه در خیال من ز شعله گرمتر تویی
چه گرم دوست دارمت اجاق سرداگر تویی
نه آتشی که بیهنر به تاب شعله بیندت
زبانهی هنرــ بلی ــ زبان شعلهور تویی
نه شاخسار گلبنی که زینت سرا شوی
چو نارون به سایهها امید دهگذر تویی ادامه مطلب ...
در شکنج بشنوید و دانلود کنید "عشق سوزان" با صدای استاد بنان و آهنگسازی روح الله خالقی.
زیر باران بنشینیم کـه باران خــــوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است
با تــو بی تابی و بی خوابـی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است
محمدعلی سپانلو شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی و مترجم سرشناس ایرانی زندگی را بدرود گفت.
مرحوم محمدعلی سپانلو در آبان 1319 در شهر تهرا ن به دنیا آمد.
واین شعر زیبا از جمله آخرین آثار این هنرمند محبوب تهرانی می باشد.
با شاخه ی گل یخ
از مرز این زمستان خواهم گذشت
جایی کنار آتش گمنامی
آن وام کهنه را به تو پس می دهم
تا همسفر شوی
ادامه مطلب ...