لب به قول پدرم بود که دندان آمد

روز داغ تو به دل داشت، به پایان آمد
شب خیال تو به تن کرد، چراغان آمد

آسمان کی دلش از خشکی این خاک شکست؟
ابرها فکر تو بودند که باران آمد

چه جهان‌بینی تلخی که تو را از کف داد
هرکه با چتر از آن پس به خیابان آمد
  
بارها وقت سرودن به لب آورده‌امت
بارها وقت سرودن به لبم جان آمد

ای به بویت همه جا پیرهنی آغشته!
ای بلایی که شبی بر سر کنعان آمد!

من اگر دوست شدم با غمت افسرده نباش!
لب به قول پدرم بود که دندان آمد

مژگان عباسلو
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد