حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله!!!

حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله
قُل غزلخوانی و شیدایی و مستی لـِلّه

آخرالامر غزلهای تو گمراهم کرد
هر که دارد هوس در به دری بسم الله:

 

باد می آید و موهات پریشان شده است
باد با توست... همین است که طوفان شده است!

آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
مثلا معجزه ها: ختم به قرآن شده است

طعم لبهات عسل: "فیهِ شِفاءٌ لٍالنّاس"
کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است... 
ادامه مطلب ...

روزه ام را باز با آغوش تو وا می کنم

روزه ام را باز با آغوش تو وا می کنم
تا سحر چشمان مستت را تماشا می کنم
بی مهابا صورت ماه تو را می بوسم و
از همین امروز عید فطر برپا می کنم
چشم وگوش وبینی ولب را به دنیا بسته ام
تشنـه ی عشـق تـوام اما مدارا می کنم
 
ادامه مطلب ...

خسته ام مثل ...

خسته ام مثل زنی از شاعری شوهرش

مثل مردی مانده در احقاق حق همسرش


مثل مجنونی که لیلی در دلش باشد ولی

شور شیرین ناگهان افتاده باشد در سرش

 

خسته ام ... چون شاعر ِ از شعر خنجر خورده ای

که دهان وا کرده باشد زخم های دفترش


خستگی دارد ... ندارد؟! اینکه عطرت هست و باز

هرچه می گردد نمی بیند تو را دور و برش 

ادامه مطلب ...

آینه

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست   
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا               
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! 
ادامه مطلب ...

وقتی از چشم تو افتادم...

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست


ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست


در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید

هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست  ادامه مطلب ...

این عشق درآورده به زانو من را ...

بچه ام عاشق ِ چشم ِ شکلاتی شده ام 

پا زمین کوب ِ لب ِ آب نباتی شده ام


بس که این عشق درآورده به زانو من را 

چند وقتی ست که دلبسته ی ِ تاتی شده ام


خنده های ِ تو به من سرکشی آموخته است 

بی جهت نیست که شورشگر و خاطی شده ام  ادامه مطلب ...

آسمان آبــی عرفــان من چشمان توست

آسمان آبــی عرفــان من چشمان توست
اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست

در حضور چشم هایت عشق معنا می شود
اولین درس دبیرستــان من چشمان توست  

در بیابانی کـه خورشیدش قیامت می کند
سایبان ظهر تابستان من چشمان توست 
ادامه مطلب ...

این قافله از قافله سالار خراب است


برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

 آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

 

ادامه مطلب ...

خط خطی شبانه

خسته ام- چون شمعِ بی حاصل - از این دارالظلام
نا امیدم از فلک، چون زخمِ گز از التیام

زین جهانِ سفله دلگیرم که هستند اندر او
ناجوانمردان شریف و رهزنان والا مقام!

روزگارِ نا بسامانی که از جادوش هست،
خونِ حق گویان حلال و نقدِ بدکاران حرام! 
ادامه مطلب ...

حسرت

عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی 

بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی

یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا 

در تنگنای از تو پریدن گذاشتی

وقتی که آب و دانه برایم نریختی 

وقتی کلید در قفس من گذاشتی  ادامه مطلب ...

غزل

امشب غزل مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که میبردت بال و پر ببر

تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر

 اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر 
ادامه مطلب ...

سنگفرش

ای سنگفرش راه که شبهای بی سحر

تک بوسه های پای مرا نوش کرده ای


ای سنگفرش راه که در تلخی سکوت

آواز گام های مرا گوش کرده ای


هر رهگذر از روی تو بگذشت و دور شد

جز من که سالها کنار تو مانده ام  ادامه مطلب ...

من با تو ام ای رفیق!

من با تو ام ای رفیق! با تو
همراه تو پیش می نهم گام 
در شادی تو شریک هستم 
بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق! با تو 
دیری ست که با تو عهد بستم 
همگام تو ام ،‌ بکش به راهم 
همپای تو ام ، بگیر دستم  
ادامه مطلب ...