بگذار عشق قسمتی از زندگی شود...




غمگین مشو که سنگ، مرامش شکستن است
آیـــیـــنه نـــــیز ترس مدامش، شکستن است

گیرم که صخره دست خودش را بلند کرد
دریا ! نرو! که پشت ِ سلامش شکستن است

باران همیشه دوست ِ بی شیله پیله هاست
شیشه ! تگرگ، لـُب کلامش شکستن است
 
ادامه مطلب ...

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

یا آن که گدایی محبت  شده باشد


دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک

تبدیل به غوغای حسادت شده باشد


دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟

باغی ست که آلوده به آفت شده باشد

  ادامه مطلب ...

رفتنت آغاز ویرانــی است...



رفتنت آغاز ویرانــی است، حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانی است، حرفش را نزن
گفته بودی چشـــم بردارم من از چشمان تــــو
چشمهایم بی تو بارانی است ، حرفش را نزن
آرزو کردی  کــــه دیگر بـــر نگـردم  پیش تــــــــو
راه من، با این که طولانی است، حرفش را نزن
  
ادامه مطلب ...

شهر خاموش من!....




شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می‌خزَد در رگِ هر برگِ تو خوناب خزان
نکهتِ* صبحدم و بوی بهارانت کو؟

  ادامه مطلب ...

کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی...




چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی


 تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است
 از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی


 ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه
 از او و ما که منم تا من و شما که تویی

  ادامه مطلب ...

بهانه

فضای ساکت این کوچه را بهانه گرفته
دوباره آمده در این محله خانه گرفته

گرفته آن طرف کوچه را برای اقامت
نشسته این طرف کوچه را نشانه گرفته

دوپنجره دو تماشا دو آشیانه دو عاشق
دوباره کوچه تب وتاب عاشقانه گرفته 
ادامه مطلب ...

این قفس آلوده یاد آسمان افتاده است...




این قفس آلوده یاد آسمان افتاده است
فیل غمگینی که بی هندوستان افتاده است


ناخدا هرکس که باشد چاره جز تسلیم نیست

با چنین بادی که در این بادبان افتاده است

  ادامه مطلب ...

مادرم شاعر نیست...




مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزل های جهان را گفته!
شعر را می فهمد
مادرم قافیه ی لبخند است
وزنِ احساس
ردیفِ بودن
 
ادامه مطلب ...

منو تو اهل بهشتیم...




فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است


دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی

که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است


بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

  ادامه مطلب ...

غزلی زیبا از مجموعه ( جنگ میان ما دو نفر کشته می دهد)



به جای این که در شب¬های من خورشید بگذارید
فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید
 
همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم
به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید
 
همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم
مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید!
  

ادامه مطلب ...