سعی کن پیشم نباشی، بوی نفرین می دهم
بوی کینه، بوی زخمی باز و چرکین می دهم
آنقدر با قرص های مختلف خوابیده ام
جزء جزء ام را ببویی بوی مرفین می دهم
بس که حالم از فضای بسته بر هم می خورد
شیشه های آسمان را گاه پایین می دهم
این قفس آلوده یاد آسمان افتاده است
فیل غمگینی که بی هندوستان افتاده است
ناخدا هرکس که باشد چاره جز تسلیم نیست
با چنین بادی که در این بادبان افتاده است
ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازی ها
من یکرنگ بیزارم، از این نیـــرنگ بازی ها
زرنگی، نارفیقا! نیست این، چون باز شد دستت
رفیقــان را زپا افکـــندن و گـــردن فرازی ها
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم . ادامه مطلب ...