عطر نفس های عشق

با من کنون ز وسعت دریا سخن بگو

از رویش دوباره ی گل ها سخن بگو

کتمان مکن که سر به فلک میزند امید

از نخل پا گرفته ز خرما سخن بگو 

باور مکن ز محبس تقدیر آمدی

از جلوه های عالم پیدا سخن بگو 

دیگر مترس از خطر پنجه های موج 

ادامه مطلب ...

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند

دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای

از آسمان فاصله نازل نمی‌شود 

ادامه مطلب ...

در حال بغض و گریه این شعر را سرودم

یادش بخیر آن روز ، روزی که با تو بودم
روزی که غصه ها را از روی دل زدودم
یادش بخیر وقتی دستت به دست من بود
وقتی که پیش رویت از عشق تو سرودم
یادت میاید آن روز ، روزی که قول دادی 
باشی همیشه عشق و امیدِ بر وجودم 
ادامه مطلب ...

طعنه زند همی به شب رنگ سیاه موی تو

طعنه زند همی به شب رنگ سیاه موی تو
غین غزل بریده ام زل زده ام به روی تو
شانه نشد خم از غم و غصه و درد بیشمار
شانه چنان شکسته ام در خم و پیچ موی تو
رسم طواف اگر بود دور حریم کعبه ات
دور هزار می زنم من به سرا و کوی تو 
ادامه مطلب ...

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم
تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم  
ادامه مطلب ...

آتش پنهان

آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی 
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان من تویی 
ادامه مطلب ...

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند 

پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند  

ادامه مطلب ...

چند رباعی از یوسفعلی میرشکاک

یاری که ازو به دل غباری دارم
با زلف شکسته اش قراری دارم
با او پس ازین مرگ در اعماق عدم
آن سوتر از این وجود کاری دارم
 
ادامه مطلب ...

ﺧﺮﺍﺑﻢ، ﺯِ ﻣﺴﺘﯽ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ!

ﺧﺮﺍﺑﻢ، ﺯِ ﻣﺴﺘﯽ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺷﺮﺍﺑﻢ، ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺷﺮﺍﺑﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺭﻩ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﻢ
ﺩﻫﺪ ﺧﺎﺭ ﺻﺤﺮﺍ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﯼ ﺳﺮ ﻧﻬﻢ ﻧﺎﻟﻪ ﺧﯿﺰﺩ
ﻏﻤﻢ، ﺣﺴﺮﺗﻢ، ﺍﻟﺘﻬﺎﺑﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮔﺮﺩﺩ
ﻣﮕﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ؟ 
ادامه مطلب ...

خبر مرگ من!!!

گاه می اندیشم

خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر ِ مرگ مرا

از کسی می شنوی ، روی تو را

کاشکی می دیدم

شانه بالا زدنت را ،

ــ بی قید ــ 
ادامه مطلب ...

دانلود دکلمه غزل زیبای "دنیا عوض شده است" فاضل نظری

دکلمه غزل "دنیا عوض شده است" توسط شاعر اثر، جناب آقای فاضل نظری

شما می توانید این کلیپ زیبا را در شکنج تماشا کنید و یا به صورت مستقیم، در ادامه مطلب دانلود کنید.



متن شعر و لینک دانلود در ادامه مطلب   ادامه مطلب ...

ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازی ها...

ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازی ها

من یکرنگ بیزارم، از این نیـــرنگ بازی ها


زرنگی، نارفیقا! نیست این، چون باز شد دستت

رفیقــان را زپا افکـــندن و گـــردن فرازی ها

ادامه مطلب ...

روسری

روسری سر کن و نگذار میان من و باد

...سر آشفتگی موی تو دعوا بشود

شعری از عبدالجبار کاکایی شاعر ایلامی

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا

چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

تو را نفس کشیدم و  به گریه با تو ساختم

چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره

سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام

گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

پیش از اینها فکر می کردم خدا

پیش از اینها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور     

ادامه مطلب ...

بیا برگردیم

بیا برگردیم  

رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم


قصد این قوم فریب است بیا برگردیم

یک نفر بود که ما دل به نگاهش دادیم


خنده اش سرد و غریب است بیا برگردیم

عشق بازیچه شهر است ولی در ده ما

دختر عشق نجیب است بیا برگردیم...

کرم ها در دل هر کوچه اقامت دارند

روستا مامن سیب است بیا برگردیم

چه حسابیست در این شهر که در مبحث جبر

جای بعلاوه صلیب است بیا برگردیم

 


روز مبادا

..:::..روز مبادا..:::..

.....::::..... 

 

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

 چونانکه بایدند

 نه باید ها ...

مثل همیشه آخر حرفم

 و حرف آخرم را

با بغض می خورم...

عمری است

 لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم :

باشد برای روز مبادا !

اما

 در صفحه های تقویم

 روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

 اما کسی چه می داند ؟

شاید

 امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

 چونانکه بایدند

نه باید ها ...

هر روزِ بی تو

 روز مباداست !