سروی و بیدی این ترانه را با صدای بانو مرضیه در اینجا بشنوید
بر لب جویی
گرم سخن بودند
بی خبر از خود
هر چه تو گویی
چون دل من بودند
سرو دل آرا
مست و طرب زا
بر سر ناز آمد
بید کهن را
دید و بگفتا
کز تو چه باز آمد
ادامه مطلب ...در عهد ما ای بی خبران عیش و نوش عمر گذران
شور و حال آشفته سران عزم گرم صاحبنظران
کو کو
در جمع ما ای همسفران داغ و درد صاحب هنران
راه و رسم روشن بصران آه و اشک خونین جگران
کو کو
ادامه مطلب ...ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازی ها
من یکرنگ بیزارم، از این نیـــرنگ بازی ها
زرنگی، نارفیقا! نیست این، چون باز شد دستت
رفیقــان را زپا افکـــندن و گـــردن فرازی ها
نفرین ابد بر تو که آن ساقی چشمت
دردی کش خمخانه ی تزویر و ریا بود
پرورده مریم هم اگر چشم تو می دید
عیسای دگر می شد و غافل ز خدا بود
نفرین ابد بر تو که از پیکر عمرم
نیمی که روان داشت جدا کردی و رفتی
نفرین ابد بر تو که این شمع سحر را
در رهگذر باد رها کردی و رفتی ادامه مطلب ...
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم . ادامه مطلب ...