از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند 

پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند  

 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند 

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی 

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند 

یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست 

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست 

گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند 


*فاضل نظری*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد