حسین منزوی:
دشمن شکست اگرچه زتو پر و بال تو
اما به جز شکست نبُرد از جدال تو ...
---------------------------------------
خالی ست از حضور عزیزت خیال من
نگذار در غبار بپوسم، زلال من !
بخت مرا به پیچش زلفت گره زدند
زین رو همیشه در تب و تاب است حال من
شعر مرا، کلام مرا ، تازه گی ببخش
تا رنگ و بوی کهنه نگیرد مقال من ادامه مطلب ...
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند روزیست که هرشب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
ادامه مطلب ...
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون
به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا
چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم
چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم
تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم
تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره
سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره
ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام
گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام
بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه