افتاده دو چشمان تو در مردمک من
انگار اثر کرده دوباره کَلَک من
تو ؛ کودک گستاخ و منم ظرف سفالی
هِی لج نکن و سنگ نزن بر تَرَک من
صد مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق
افسوس که یک بار نکردی کمک من
رد شد دل پوشالی و ناپاک و دو رنگَت
در ساده ترین مرحله های محک من
گفتی که به جز شمع تَنَت شعله ندارم
با شعله ی کی سوخته ای؟ شاپرک من
طی شد همه ی عمرم و افسوس نبوده
یک خاطره در زندگی مشترک من
رفتیّ و من بی خاطره در خویش شکستم
در نامه نوشتم : نگَزیده ست کَک من
باز آمده ای سوی دلم مثل گذشته
آهنگ جدایی نزنی نی لبک من !!
صادق فغانی