-
جدایی
18 اسفند 1393 15:11
مقابلم تویی و هرچه آفتاب اینجاست و پیش روی تو شب نیز غرق در فرداست چه چشم های زلالی به شعر می مانند نگاه تو غزلی که ردیف آن دریاست بخند ای توی در سرنوشت من جاری بخند روشن من! آب و آینه باماست سخن بگو که صدای تو سخت شیرین است سکوت کن که سکوت تو ناگهان زیباست من و تو هیچ نداریم اگر ملالی نیست اگر که برگ نباشد درخت...
-
تصنیف بسیار زیبای "ساقیا" با صدای استاد شجریان
17 اسفند 1393 18:22
امروز کلیپ تصویری اجرای زنده تصنیف "ساقیا" در کنسرت را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. شما همراهان گرامی میتوانید این اثر زیبا را در شکنج تماشا کنید یا به صورت مستقیم در ادامه مطلب دانلود نمایید. مدت زمان کلیپ: 9 دقیقه و 32 ثانیه همچنین می توانید در ادامه مطلب به صورت مستقیم دانلود نمایید. متن شعر و لینک...
-
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد
17 اسفند 1393 14:59
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد چرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی! کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد...
-
دیگه عاشق شدن فایده نداره
14 اسفند 1393 19:51
وقتی ای دل به گیسـوی پریشون میرسی خودتو نگهدار وقتی ای دل به چشمون غزلخون میرسی خودتو نگهدار امروز بر آن شدیم تا یک تصنیف قدیمی بسیار زیبا را تقدیم شما عزیزان کنیم. تصنیف "دیگه عاشق شدن فایده نداره" با صدای کوروس سرهنگ زاده شما همراهان گرامی می توانید این تصنیف زیبا را در وب سایت شکنج به صورت مستقیم در ادامه...
-
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست
14 اسفند 1393 17:01
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست به این صحرا که من می آیم از آن اعتمادی نیست به دنبال چه میگردند مردم درشبستان ها در این مسجد که من دیدم چراغ اعتقادی نیست نه تنها غم سلامت باد گفتن های مستان هم گواهی میدهند دنیای ما دنیای شادی نیست چرا بی عشق سر برسجده ی تسلیم بگذارم نمیخوانم نمازی را که در آن از تو یادی نیست...
-
شعله و باد
12 اسفند 1393 16:49
دریا که تو دلبستهی آنی ز تو دل کند ای رود به این تجربهی تلخ نپیوند! تنهایی من آینهی عبرت من شد دلها که شکستند از این آینه هرچند گفتی نگران منی و روز جدایی در چشم من اشک است، به لبهای تو لبخند ای عشق! بگو گرمی بازار تو تا کی؟ ای دل! غم ارزانی بسیار تو تا چند؟ دیدار من و او، چه سرانجام قشنگی: همصحبتی شعله و باد، آتش...
-
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف...
12 اسفند 1393 15:31
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف بر لبانت نقش بست آنروز لبخندی کثیف خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را پارک ساعی، ساعت شش، عصر اسفندی کثیف پنج ماه از بیستم اسفند تا مرداد رفت ما جدا اما رقم میخورد پیوندی کثیف رفتی و در نکبت تنهاییاش جان کند دل مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف بیتو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیدهای؟...
-
چند بیت شعرِ کوتاه و زیبا از مهدی سهیلی
11 اسفند 1393 18:37
خداگو با خداجو فرق دارد حقیقت با هیاهو فرق دارد بسا مشرک که خود قرآن بدست است نداند در حقیقت بت پرست است بار الها بال پروازم ببخش روح آزاد سبکتازم ببخش عاشق بزم تو ام ،راهم بده عقل روشن ،جان آگاهم بده گر با سحر خو کنی بانگ خدا را بشنوی دل را اگر گیسو کنی ، هرشب ندا را بشنوی در آن سکوت جانفزار از عرش می آید صدا گوش دگر...
-
برگرد ، این دنیای غم آلود...
10 اسفند 1393 18:39
برگرد ، این دنیای غم آلود یک لحظه اش حتی به سامان نیست بیتوته کردن ساعتی حتی ... در بطن این بیغوله آسان نیست ... برگرد ، اینجا گرگ بسیار است وحشی و بی احساس و خون آشام صد گله آهو خسته و زخمی سرگشته ی یک راه بی انجام گل های عشق باغ این دنیا پژمرده و بی رنگ بی رنگ اند مردم برای طرح یک لبخند با هم تمام وقت در جنگند یادش...
-
چند رباعی از جلیل صفر بیگی...
9 اسفند 1393 19:28
یک شب نزدی سری به تنهایی هام تا باز شود دری به تنهایی هام هر روز اضافه می شود با هر شعر تنهایی دیگری به تنهایی هام با تو دل من پر از کبوتر شده است حال من و شعرهام بهتر شده است حالا تو منی و من تو هستم با تو تنهایی من چند برابر شده است دریاست کویر لوت باران شده است فریادی که سکوت باران شده است تنهایی من اتاق سه در...
-
نکند باز من عاشق شده ام؟؟!!
8 اسفند 1393 11:53
من نمی دانم چیست که چنین زار و پریشان شده ام ... و چرا ؟! مژه بر هم زدنی اشک مرا می ریزد ...... نکند باز من عاشق شده ام؟؟!! من نمی دانم چیست... آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست ؟! و مرا می شکند ... می سوزد ... و چنین زود به هم می ریزد ... نکند باز من عاشق شده ام؟؟!! راستی ! نگرانیِ من از بابت چیست ؟!! و چرا اینهمه...
-
تو قاف قرار من و من عین عبورم...
5 اسفند 1393 14:45
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم...
-
تیر غیب
4 اسفند 1393 18:17
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است هر زمان یادت میفتم مثل قبرستانم و.... سینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش این سکوت بی رضایت، نه؛ به من برخورده است غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است تیر غیب از آسمان یک روز...
-
دنبال من می گردی و حاصل ندارد...
2 اسفند 1393 17:16
دنبال من می گردی و حاصل ندارد این موج عاشق کار با ساحل ندارد باید ببندم کوله بار رفتنم را مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد عمری که پایت سوختم قابل ندارد من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی: "از برف اگر آدم بسازی دل ندارد ..." باشد، ولم کن با خودم تنها بمانم دیوانه با دیوانه ها مشکل...
-
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست...
30 بهمن 1393 15:06
چند سالی ست که تکلیف دلم روشن نیست جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست چشم می دوزم در چشم رفیقانی که عشق در باورشان قد سر سوزن نیست دست برداشتم از عشق که هر دست سلام لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست حس بی قاعده ی عقل و جنون با من بود درک این حال به هم ریخته تقریبا نیست سال ها بود ازین فاصله می ترسیدم که به کوتاهی دل...
-
این روزها چه قدر هوای تو می کنم...
28 بهمن 1393 16:28
این روزها چه قدر هوای تو می کنم حتی غروب، گریه برای تو می کنم گاهی کنار پنجره ام می نشینم و چشمی میان کوچه، رهای تو می کنم خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی یاد تو، یاد مهر و وفای تو می کنم خود نامه ای برای خودم می نویسم و آن را همیشه پست به جای تو می کنم وقتی که نامه می رسد از سوی من به من می خوانم و دوباره هوای تو می...
-
نشسته در تب حال و هوای چشمانت
27 بهمن 1393 15:36
نشسته در تب حال و هوای چشمانت کسی که لک زده قلبش برای چشمانت بهشت را به بها میدهند شکی نیست نشان چشم چرانی بهای چشمانت برای خلق چنین نقش های دل چسبی چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟ درون قاب نگاهت کشیده است انگار دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟ نگاه من به...
-
روی دوش دیگران
25 بهمن 1393 21:07
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم این دهانِ باز و چشم بیتحرّک را ببخش آن قدر جذّابیت داری که حیرت میکنم کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت میکنم فکر کردی چیست موزون میکند...
-
داغ دل است، خورده به پیشانی ام چرا؟!
25 بهمن 1393 16:47
ای ساکنان عصر تهاجم! هجوم کو؟! نقاش خوب من! قلم و رنگ و بوم کو؟ - تا روزهای یخ زده را خط خطی کنم آن خاطرات شاد و پر از رنگ و بوم کو؟ دنیای من پر است از آشوب و درد و خون پس آیه های خوش خبر "حشر" و "روم" کو؟ طوفان نوح آمده، من غرق کشتی ام! آب از سرم گذشته بگو آبروم کو؟! گردن بزن مرا! چه خیالی؟! فقط...
-
شکوه روشنایی
23 بهمن 1393 14:52
افق تاریک دنیا تنگ نومیدی توان فرساست می دانم ولیکن ره سپردن در سیاهی رو به سوی روشنی زیباست می دانی به شوق نور در ظلمت قدم بردار به این غم های جان آزار دل مسپار که مرغان گلستان زاد که سرشارند از آواز آزادی نمی دانند هرگز لذت و ذوق رهایی را و رعنایان تن در تور پرورده نمی دانند در پایان تاریکی شکوه روشنایی را فریدون...
-
عشق تنها حفظ کرده گنبد افلاک را
19 بهمن 1393 18:55
عشق تنها حفظ کرده گنبد افلاک را آنچنانکه خاک در خود ریشه های تاک را دل اگرقابل نباشد عشق دستی بی صداست عصمت باران نمی شوید گناه خاک را چشم هایت را که پر از اشک خوشحالی شده دوست دارم ، دوست دارم این شب نمناک را ببر پیرم نازشستم کوری کفتار ها خوش به دندان می کشم این آهوی چالاک را بیم آنم نیست نام دیگران را می بری گاه...
-
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد...
19 بهمن 1393 17:09
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت: یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد دودلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا...
-
ﺳﻘﻮﻁ
19 بهمن 1393 14:28
راحت خوابیده ای انگار هیچ خیابانی به دره سقوط نکرده انگار آنقدر خوبی که از شعر هایم فرار نمی کنی دست از سر انگشت اشاره ام بردار قرار نیست هیچ وقت تورا نشانه بگیرد ما آنقدر دولا دولا عاشق شدیم تاقرارمان افتاد به روزی که از تقویم پاکش کردند حالا هر چه بخواهی سبقت آزاد است می توانی به سیاهی هر چشمی سقوط کنی اصلا از پای...
-
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
18 بهمن 1393 17:19
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را پر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله ها را ما تلخیِ "نه" گفتنمان را که شنیدیم وقت است بنوشیم از این پس "بله" ها را بگذار ببینیم بر این جغد...
-
پیر
16 بهمن 1393 17:02
من پیر شدم ، دیر رسیدی ، خبری نیست مانند من آسیمه سر و دربدری نیست بسیار برای تو نوشتم غم خود را بسیار مرا نامه ، ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بمانند وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست...
-
هنگام که گریه می دهد ساز...
15 بهمن 1393 17:05
هنگام که گریه می دهد ساز این دود سرشت ابر بر پشت هنگام که نیل چشم دریا از خشم به روی می زند مشت زان دیر سفر که رفت از من غمزه زن و عشوه ساز داده دارم به بهانه های مانوس تصویری از او بر گشاده لیکن چه گریستن چه طوفان؟ خاموش شبی است هر چه تنهاست مردی در راه می زند نی و آواش فسرده بر می آید تنهای دگر منم که چشمم طوفان...
-
باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!
14 بهمن 1393 18:31
باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز! ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟ گفتی: سلام؛ میروم آقا خودم... سپاس گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز گفتی: مسیرتان به کجا میخورد شما؟ گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را... زحمت؟! چه حرفها! شده تا انتها عزیز... باران... نگاه... آینه... باران......
-
این نبود...
13 بهمن 1393 14:53
شوری که در جهان من افتاد ، این نبود نامی که بر زبان من افتاد ، این نبود آن راز سر به مهر که سی سال پیش ازین چون آتشی به جان من افتاد ، این نبود پیغمبری که با نفحات شبانی اش یک شب از آسمان من افتاد ، این نبود آن شعله های سر کش آتش که با وقار در پای دودمان من افتاد ، این نبود وان کشتی نجات که در باد هولناک از موج بی...
-
مست
12 بهمن 1393 15:22
مست اگر باشی در آغوشت خدایی میکنم خاک را سرشار ِ عرش ِ کبریایی میکنم دل به دریا میزنم در موج ِ مویت هرچه باد بادبان ِ روسریّ ات را هوایی میکنم باد بود این که دل ِ من را چنان کاهی ربود عاشقی با چشمهای ِ کهربایی میکنم در بساطم گرچه چیزی نیست اما عشق هست من تو را مهمان ِ یک فنجان ِ چایی میکنم هرچه غم سویم اشاره میکند من...
-
مژده وصل
12 بهمن 1393 15:12
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان انتظار همه را نیز به آخر برسان همه پرورده ی مهرند و من آزرده ی قهر خیر در کار جهان نیست تو هم شر برسان لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد به جگر سوختگان داغ برابر برسان مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود شادمانم کن و اندوه مکرر برسان مرگ یا خواب ؟! چقدر این دو برادر دورند مژده ی وصل...