شعله و باد

دریا که تو دلبسته‌ی آنی ز تو دل کند

ای رود به این تجربه‌ی تلخ نپیوند!


تنهایی من آینه‌ی عبرت من شد

دلها که شکستند از این آینه هرچند


گفتی نگران منی و روز جدایی

در چشم من اشک است، به لبهای تو لبخند

  

ای عشق! بگو گرمی بازار تو تا کی؟

ای دل! غم ارزانی بسیار تو تا چند؟


دیدار من و او، چه سرانجام قشنگی:

همصحبتی شعله و باد، آتش و اسفند


مژگان عباسلو


نظرات 1 + ارسال نظر
د ی ا ر 13 اسفند 1393 ساعت 09:46 ب.ظ http://diarkhamoush.persianblog.ir

بارها فکرم اینست وهمه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا امده ام امدنم بهر چه بود

بکجا میروم اخر ننمائی وطنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چندروزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش انروز که پرواز کنم تا بردوست

بهوای سر کویش پرو بالی بزنم


درودبرشما

موفق باشید

درود بر شما همراه گرامی شکنج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد