در عهد ما بیخبران

در عهد ما ای بی خبران عیش و نوش عمر گذران

شور و حال آشفته سران عزم گرم صاحبنظران

کو کو

در جمع ما ای همسفران داغ و درد صاحب هنران

راه و رسم روشن بصران آه و اشک خونین جگران

کو کو 

ادامه مطلب ...

آتش آه

خانمانسوز بود آتش آهی ، گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی ، گاهی
گرمقدر بشود سلک سلاطین پوید
سالک بی خبر خفته به راهی گاهی
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی 
ادامه مطلب ...