سعی کن پیشم نباشی، بوی نفرین می دهم
بوی کینه، بوی زخمی باز و چرکین می دهم
آنقدر با قرص های مختلف خوابیده ام
جزء جزء ام را ببویی بوی مرفین می دهم
بس که حالم از فضای بسته بر هم می خورد
شیشه های آسمان را گاه پایین می دهم
طالعم را زندگی در خویش پنهان کرده است
خسته ام از بس که دستم را به کف بین می دهم
مرگ روزی خواهد آمد... خواب او را دیده ام
درد خود را با نخی سیگار تسکین می دهم
سایه ! لطفا فندکی بگذار و از من دور شو
سعی کن پیشم نمانی، بوی بنزین می دهم !
رهی کاوه