-
شنیده ام که برایم غزل سروده کسی
26 بهمن 1392 17:30
شنیده ام که برایم غزل سروده کسی منی که تا به هنوز عاشقش نبوده کسی شنیده ام که نگاهم گرفته تابش را سیاه کرده غمم روزگار خوابش را بدون هیچ دلیلی دلش ز کف رفته به سبک شعر فسیلی دلش ز کف رفته و مانده خیره به در چشم های زیبایش خیال کرده منم تک سوار رویایش اگر ببینمش از ماه پیش خواهم گفت به او غزل غزل از درد خویش خواهم گفت...
-
چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی
25 بهمن 1392 21:56
چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی سنگیّ و ناشنیده فراموش میکنی رگبار نو بهاری و خواب دریچه را از ضربه های وسوسه ، مغشوش می کنی دست مرا که ساقه ی سبز نوازشست با برگ های مرده هماغوش می کنی ای ماهی طلایی مرداب خون من خوش باد مستی ات که مرا نوش میکنی تو درّه ی بنفش غروبی که روز را بر سینه می فشاری و خاموش می کنی در سایه ها...
-
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
24 بهمن 1392 16:45
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از ان روست...
-
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
24 بهمن 1392 00:49
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد ؛ آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که...
-
بیــا گناه ندارد بــه هم نگاه کنیم
24 بهمن 1392 00:40
بیــا گناه ندارد بــه هم نگاه کنیم و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم ! نگاه و بــوسه و لبخند اگــر گناه بود بیا که نامهی اعمال خود سیاه کنیم بیا به نیم نگاهی و خندهای و لبی تمــــام آخرت خویش را تبـــاه کنیم به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم و بار کــــوه غـــــم از شور عشق کاه کنیم و خوشخوریم و خوشبگذریم و خوش...
-
باران تهمت
23 بهمن 1392 19:05
حسین منزوی : دشمن شکست اگرچه زتو پر و بال تو اما به جز شکست نبُرد از جدال تو ... --------------------------------------- خالی ست از حضور عزیزت خیال من نگذار در غبار بپوسم، زلال من ! بخت مرا به پیچش زلفت گره زدند زین رو همیشه در تب و تاب است حال من شعر مرا، کلام مرا ، تازه گی ببخش تا رنگ و بوی کهنه نگیرد مقال من پیچیده...
-
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
23 بهمن 1392 18:26
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد چقدر عشق شریف...
-
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
21 بهمن 1392 17:09
شب عبور شما را شهاب لازم نیست که با حضور شما آفتاب لازم نیست در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست خیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟ گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست ز بس که گریه نکردم غرور بغض شکست برای غسل دل مرده آب لازم نیست کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم - سوال روشن ما را جواب...
-
عجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالد
21 بهمن 1392 11:29
تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی بنای مهر نمودی که پایدار نماند مرا به بند ببستی خود از کمند بجستی دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی چراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکن کس این سرای نبندد در این چنین که تو بستی گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی شکنجه صبر...
-
گلهای تازه برنامه شماره 71
20 بهمن 1392 14:00
این برنامه با همکاری هنرمندان سیما بینا، سیاوش، حبیب اله بدیعی و منصور صارمی اجرا شده است. این برنامه را میتوانید در شکنج گوش دهید و یا در ادامه مطلب با لینک مستقیم دانلود نمایید. آهنگ از سلیم فرزان تنظیم از جواد معروفی ترانه از سیمین بهبهانی غزل از سعدی گوینده: فخری نیکزاد صدابرداران: محمود امینی، محمد جهانفر یکبار...
-
چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را
20 بهمن 1392 10:00
«انکحتُ...» عشق را و تمام بهــار را ! «زوّجتُ...» سیب را و درخت انار را ! «متّعتُ...» خوشهخوشه رطبهای تازه را گیلاسهای آتشی آبــــــــــــــــــــدار را ! «هذا موکّلی...»: غزلم دف گرفت، گفت: تو هم گرفتهای بـــــه وکالت سهتار را ! «یک جلد...» آیـــهآیـــــــه قرآن! تو سورهای! چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را...
-
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
19 بهمن 1392 17:00
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا شراب نور به رگ های شب دوید بیا ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار بهوش باش که هنگام آن رسید بیا به...
-
خدا به خیر کند...
18 بهمن 1392 22:51
تو ماه را به شب عاشقان نشان دادی به بی کلام ترین واژه ها زبان دادی به شب، به روز، به مهتاب و آسمان و زمین به رود و صخره و کوه و درخت جان دادی همیشه با اگر و شاید و نمی دانم به جای پاسخ و توضیح سر تکان دادی دوباره آمده ای مثل ماه بر لب بام... خدا به خیر کند کار دست مان دادی ولی در آخر این قصه با تماشایت چه شور و حال...
-
خوابم نخواهد برد...
18 بهمن 1392 22:48
بارانی ام با چشم تر خوابم نخواهد برد تا باز گردی از سفر خوابم نخواهد برد امشب هوا آرام و راه آسمانها باز دارم هوای بال وپرخوابم نخواهد برد بر دوش شب خاموش سوسو میزند اشکم بیدارم امشب تا سحرخوابم نخواهد برد گفتی که می آیم ولی آخر نگفتی کی در کوچه هایم دربه در خوابم نخواهد برد امشب نه ازشب های آْغازین همان شبها دیدم تو...
-
توصیف خدا ...
18 بهمن 1392 22:08
پیش از این ها فکر می کردم خدا خانه ای دارد میان ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او اطلسی پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان رعد و برق شب ، طنین خنده اش سیل و طوفان نعره ی توفنده اش دکمه ی...
-
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
17 بهمن 1392 21:00
افتاده در این راه، سپرهای زیادی یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی بیهوده به پرواز میندیش کبوتر! بیرون قفس ریخته پرهای زیادی این کوه که هر گوشه آن پارۀ لعلی است خورده است بدان خون جگرهای زیادی درد است که پرپر شده باشند در این باغ بر شانۀ تو شانه به سرهای زیادی از یک سفر دور و دراز آمده انگار این قاصدک آورده خبرهای زیادی...
-
گلهای تازه برنامه شماره 66
17 بهمن 1392 10:00
بوی جوی مولیان با همکاری هنرمندان سیاوش، حبیب اله بدیعی، جلیل شهناز و جهانگیر ملک شعر از حافظ و رودکی گوینده: آذر پژوهش صدابردار: محمد جهانفر این برنامه را میتوانید در شکنج گوش دهید یا با لینک مستقیم در ادامه مطلب دانلود نمایید. یکبار بر روی دکمه پخش کلیک کرده و تا بارگذاری آهنگ اندکی شکیبا باشید. سینه مالامال درد است...
-
من و سیگار
17 بهمن 1392 09:19
من و سیگار به کرار رفاقت زده بر هم و دل از هم ببریدیم ولی هر چه به بازار بگشتیم رفیقی که بسوزد و بسازد به غم و غصه ی بسیار به جز خویش ندیدیم همین است بسی سال که همواره اگر چه بشود قصه ی این آشتی و قهر به تکرار ولی باز با شوق فراوان به هر جا بنشینیم چو دلداده و دلدار چه بسیار و به کرار ز هم بوسه بچینیم ...
-
دل من ! باز مثل سابق باش
16 بهمن 1392 15:47
دل من ! باز مثل سابق باش با همان شور و حال عاشق باش مهر می ورز و دم غنیمت دان عشق می باز و با دقایق باش بشکند تا که کاسه ات را عشق از میان همه تو لایق باش خواستی عقل هم اگر باشی عقل سرخ گل شقایق باش شور گرداب و کشتی سنگین ؟ نه اگر تخته پاره قایق باش بار پارو و لنگر و سکان بفکن و دور از این علایق باش هیچ باد مخالف...
-
جهان و شادی آن کام دوستان را باد
16 بهمن 1392 15:00
نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی ز زندگی همین بس که میکشم نفسی جهان و شادی آن کام دوستان را باد پر شکسته ی ما باد و گوشه ی قفسی از آن به خنجر حسرت نمیدرم دل خویش که یادگار بر او مانده داغ عشق کسی بهار عمر مرا گو خزان رسد که در او نرست لاله ی عشقی شکوفه ی هوسی سکوت جان من از دشت شد فزون که به دشت درای قافله ای بود و...
-
سینه مالامال درد است
16 بهمن 1392 13:25
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در طریق عشقبازی امن و آسایش...
-
یاد ایام
15 بهمن 1392 10:00
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب میسوختم پروانهوار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود در زمین با...
-
روز و شب فکر تو یک لحظه رهایم نکند
14 بهمن 1392 12:00
سر و سامان من و بی سر و سامانی من حُسن کنعانی تو مصر پریشانی من روز و شب فکر تو یک لحظه رهایم نکند من به زندان توام یا که تو زندانی من؟ آن همه تیغ و ترنجی که به خون غلتیدند بین عشّاق گواهند به حیرانی من دیدهای یا که شنیدی که بتی دیگر را میپرستیده بتی قدرِ مسلمانی من؟ زدهام چوب حراجی به دلم تا ببری ای گران جانی تو...
-
سه رباعی
14 بهمن 1392 12:00
1 مستی به شکستن سبویی بند است هستی به بریدن گلویی بند است گیسو مفشان ،توبه ی ما را مشکن چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..! 2 از غیر تو بی نیاز کردند مرا با عشق تو هم تراز کردند مرا تا فاش شود فقط تو در قلب منی جراحی قلب باز کردند مرا ...! 3 خورده است ولی غیر ارادی خورده است از شدت غم ز فرط شادی خورده است افتاده...
-
گلهای تازه برنامه شماره 65
14 بهمن 1392 09:38
این برنامه با همکاری هنرمندان سیاوش، جلیل شهناز، داروغه و امیر ناصر افتتاح در دستگاه ابوعطا تهیه شده است. غزل آواز از رهی معیری. گوینده فخری نیکزاد. صدابردار محمود امینی. شما میتوانید این برنامه را در شکنج گوش دهید و یا در ادامه مطلب با لینک مستقیم دانلود نمایید. یکبار بر روی دکمه پخش کلیک کرده و اندکی منتظر بمانید....
-
من و تو
13 بهمن 1392 20:00
بود عمری به دلم با تو که تنها بنشینم کامم کنون که برآمد بنشین تا بنشینم پاک و رسوا همه را عشق به یک شعله بسوزد تو که پاکی بنشین تا منِ رسوا بنشینم بی ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم من و دامان دگر از پی دامان تو؟...
-
من خود نمی روم دگری می برد مرا
13 بهمن 1392 18:43
من خود نمی روم دگری می برد مرا نابرده باز سوی تو می آورد مرا کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام این می فروشد آن دگری می خرد مرا یک بار هم که گردنه امن و امان نبود گرگی به گله می زند و می درد مرا در این مراقبت چه فریبی است ای تبر هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟ عمری است پایمال غمم تا که زندگی این بار زیر پای که می...
-
مادرانه دست بگشا تا بیایم سوی تو
13 بهمن 1392 10:00
تا گرفتار زمینم در خودم زندانی ام کاش می شد زیر پرهای خودت بنشانی ام بی تو سردرگم شبیه ابرها در دست باد بی جهت از هر طرف می چرخم و بارانی ام شب به شب گم می شوم در جاده های بی کسی پا به پای من بیا ای سایه ی پنهانی ام با نفس های من از من آشناتر روح توست لحظه ی گرمی که در آغوش خود می خوانی ام مادرانه دست بگشا تا بیایم...
-
زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است
12 بهمن 1392 09:00
خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است همین یقین فروخفته در گمان شعر است همین که اشک مرا و تو را درآورده است همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است همین که می رود از دست شهر، دست به دست همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است تو بی دلیل به دنبال...
-
هوایِ چشمهای من...
11 بهمن 1392 22:37
هوایِ چشمهایِ من ، کمی تا قسمتی ابریست ولی چندیست از بارانِ بار آور نشانی نیست دوباره تحتِ تأثیر هوایِ پُر فشارِ غم دلم یخ می زند اما چه باید کرد ؟ چاره چیست ! نه حرف من ، که این دردِ گیاهِ خشکِ هر باغ است چگونه می توان در قحط آب و روشنایی زیست !؟ نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم فقط این را بدان اینجا نفسها هم...