بارانی ام با چشم تر خوابم نخواهد برد
تا باز گردی از سفر خوابم نخواهد برد
امشب هوا آرام و راه آسمانها باز
دارم هوای بال وپرخوابم نخواهد برد
بر دوش شب خاموش سوسو میزند اشکم
بیدارم امشب تا سحرخوابم نخواهد برد
گفتی که می آیم ولی آخر نگفتی کی
در کوچه هایم دربه در خوابم نخواهد برد
امشب نه ازشب های آْغازین همان شبها
دیدم تو با ساک سفر خوابم نخواهد برد
با شور و شوقی آمدم همچون بهاری سبز
گفتی که از من درگذر خوابم نخواهد برد
*رحیم کوچکی*
..
وبلاگ نویس عزیز..تحت تاثیر پاسخی که شما به نظر بی ادبانه ی من دادید قرار گرفته ام..واقعا متاسفم..
پیش میاد دوست من