تاریخ

تا آمدی تمام وجودم نگاه شد
احساس بی ملاحظه ام سر به راه شد

خورشید از حضور تو الگو گرفت وُ بعد-
زیباتر از همیشه ی خود، مثل ماه شد!

تا گفتم عاشق اَت شده ام، دورتر شدی
سهمِ من از وجود تو اندوه و آه شد
  
فال اَم میان قهوه ایِ چشمهات بود
لرزید چشم های تو...فال اَم تباه شد

دیگر به درد هیچ غلامی نمی خورَد
معشوقه ای که واردِ دربار شاه شد!

سوء تفاهم است، عزیزم به خود نگیر!
مقصودِ من، دلی ست که غرق گناه شد

با وعده های سرد تو، سر خوش نمی شوم
هر سر، سری به عشق تو زد بی کلاه شد!


تقویم ها عزای عمومی گرفته اند
تاریخ بی حضور تو، روزش سیاه شد!

امید صباغ نو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد