دوستش می‌دارم چرا که می‌شناسمش...

دوستش می‌دارم

چرا که می‌شناسمش،

به دوستی و یگانگی.


ــ شهر

همه بیگانگی و عداوت است. ــ


هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم

تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم.



اندوهش

غروبی دلگیر است

در غُربت و تنهایی.

همچنان که شادی‌اش

طلوعِ همه آفتاب‌هاست

و صبحانه

ونانِ گرم،

و پنجره‌ای

که صبحگاهان

به هوای پاک

گشوده می‌شود،

و طراوتِ شمعدانی‌ها

در پاشویه‌ی حوض.  ادامه مطلب ...

چهار سرود برای آیدا

چهار سرود برای آیدا

         1
سرود مرد سرگردان

******

مرا می‌باید که در این خم راه
در انتظاری تاب‌سوز
سایه گاهی به چوب و سنگ برآرم،
چرا که سرانجام
امید
از سفری به دیر انجامیده باز می‌آید.
به زمانی اما 
أی دریغ!
که مرا
بامی بر سر نیست
نه گلیمی
به زیر پای. 
ادامه مطلب ...