مزیّن می کند وقتی که با قالیچه ایوان را
فراهم می کنم من هم بساط چای و قندان را
برایم چای می ریزد، دو بیتی شعر می خواند
لبش با قند، می بخشد به من طعمی دو چندان را
دو چشمش سنگ نیشابور را در یاد می آرد
تراش قامت اش اسلیمی قالی کاشان را
از او یک کام می گیری و قل قل...سرخ می گردد
ببین این شهوت افتاده بر شریان قلیان را
چه جادویی است در اندام موزونش؟ نمی دانم
هوایی کرده لب هایش همین قلیان بی جان را
به پشتیبانی چشم تو، در اشراق شعر خود
سر انگشت می خواهم بچرخانم خراسان را
و نم نم...فرصتی شد تا پناه آرد به آغوشم
چه بعد از ظهر زیبایی! فقط کم داشت باران را
علیرضا بدیع