پدر خیال شکستن نداشت...

اگر چه آینه ام، خانه در لجن دارم
مباد قسمت تان خانه ای که من دارم
تکان دهنده ترین شعرت ای رفیق، کجاست
بخوان بخوان، هوس زیر و رو شدن دارم
امید آمدنت را به نا امیدی داد
چه شِکوه ها که از این کهنه پیرهن دارم  
منی که با تن زخمی همیشه عریانم
ارادتی به شهیدان بی کفن دارم
«در اندرون من خسته دل ندانم کیست»*
گمان کنم بُتی از جنس خویشتن دارم
تبر به دست پدر بود، دست من خالی است
پدر خیال شکستن نداشت، من دارم!

*حافظ


*سعید بیابانکی*

نظرات 1 + ارسال نظر
amir asadi 11 بهمن 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

خوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد