چیزی بگو پیامبر بی کتاب من !

با یاد چشمهای تو خوب است خواب ِ من

از ابرهــا کناره بگیر آفتاب من !

رو بر کدام قبله به چشم تو میرسم ؟

چیزی بگو پیامبر بی کتاب من !

چشم تو را کجای جهان جست و جو کنم ؟

پایان بده به تاب و تب ِ بی حساب من  

دور از شمایل تو چنانم که روز و شب

خندیده اند خلق ، به حال ِ خراب من

از تشنگی هلاک شدم ساقیا بیا

چیزی نمانده از قدح ِ پر شراب من


نظرات 1 + ارسال نظر
السا کردستانچی 16 مهر 1395 ساعت 07:31 ب.ظ

عالیه خیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد