با یاد چشمهای تو خوب است خواب ِ من
از ابرهــا کناره بگیر آفتاب من !
رو بر کدام قبله به چشم تو میرسم ؟
چیزی بگو پیامبر بی کتاب من !
چشم تو را کجای جهان جست و جو کنم ؟
پایان بده به تاب و تب ِ بی حساب من
دور از شمایل تو چنانم که روز و شب
خندیده اند خلق ، به حال ِ خراب من
از تشنگی هلاک شدم ساقیا بیا
چیزی نمانده از قدح ِ پر شراب من
عالیه خیلی زیبا بود