جوانی، داستانی بود پریشان داستان بی سرانجامی غم آگین غصه تلخی که از یادش هراسانم به غفلت رفت از دستم، وزین غفلت پشیمانم
***
جوانی چون کبوتر بود و بودم یکی طفل کبوتر باز
سرودی داشت آن مرغک ـــ که از بانگ سرودش مست بودم، شادمان بودم به شوق نغمه مستانه او نغمه خوان بودم نوائی داشت حالی داشت گه بی گاه با طفل دلم قال و مقالی داشت
ادامه مطلب ...