چهار سرود برای آیدا

چهار سرود برای آیدا

         1
سرود مرد سرگردان

******

مرا می‌باید که در این خم راه
در انتظاری تاب‌سوز
سایه گاهی به چوب و سنگ برآرم،
چرا که سرانجام
امید
از سفری به دیر انجامیده باز می‌آید.
به زمانی اما 
أی دریغ!
که مرا
بامی بر سر نیست
نه گلیمی
به زیر پای.  
از تاب خورشید
تفتیدن را
سبوئی نیست
تا آبش دهم،
و بر آسودن از خستگی را
بالینی نه
که بنشانمش.
مسافر چشم به راهی‌های من
بی‌گاهان از راه بخواهد رسید.
أی همه امیدها 
مرا به برآوردن این بام 
نیروئی دهید!

     2
سرود آشنائی

******

کیستی که من 
این گونه
به اعتماد
نام خود را
با تو می‌گویم
کلید خانه‌ام
در دستت می‌گذارم
نان شادی‌هایم را 
با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و 
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می‌روم؟

    3
کدامین ابلیس
تو را
این چنین
به گفتن نه
وسوسه می‌کند؟
یا اگر خود فرشته‌ئی‌ست،
از دام کدام اهرمنت
بدین گونه
هشدار می‌دهد؟
تردیدی‌ست این؟
یا خود
گام صدای بازپسین قدم‌هاست
که غربت را به جانب زادگاه آشنایی
فرود می‌آیی؟
     4
سرود برای سپاس و پرستش

******

بوسه‌های تو
گنجشککان پرگوی باغند
و پستان‌هایت کندوی کوهستان‌هاست
و تنت
رازی‌ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش درمیان می‌گذارند.
تن تو آهنگی‌ست
و تن من کلمه‌ئی که در آن می‌نشیند
تا نغمه‌ئی در وجود آید: 
سرودی که تداوم را می‌تپد.
در نگاهت همه مهربانی‌هاست: 
قاصدی که زندگی را خبر می‌دهد.
و در سکوتت همه صداها:
فریادی که بودن را تجربه می‌کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد