دیدار ماه رویت، خواب و خیال باشد
آنقدر رفته ای که، دیدن محال باشد
ای کاش باخیالت، شبها زَنَد سپیده
رویای تو چه کرده،شب در زوال باشد
قرص قمر توهستی، یا اینکه یک ستاره
شاید چو ابروانت، مویت هلال باشد
بادست خود کشیدم،چشمان تو به قلبم
لمسِ خیال چشمت، دیگر حلال باشد
ای کاش پشت دریا، شهری پُر از تو باشد
آنجا که ساحل او، آبش زلال باشد
یک شهر ویک وجودت،کافیست تا قیامت
یک لحظه با تو بودن ،عمری مجال باشد
پروانه را چه کردی؟دیوانه ی تو گشته
با لمس خاطراتت، در شور و حال باشد
ناصر پروانی
بسیار زیبا بود
عالی
عجب سخت است این دلتنگی
عجب سوز است دلتنگی