رو به روی چشم خود ، چشمی غزلخوان داشتم
حال اگرچه هیچ نذری عهده دار وصل نیستیک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتیشعر اگر میشد ، قریب پنج دیوان داشتم
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم ؟
ساده از " من بی تو میمیرم " گذشتی خوب من!من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت میرسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!!
"کاظم بهمنی"